نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
در
عين اليقين جمله نمودند
حقيقت
در
جهان بر تو گشودند
زهي واصل که جان بشناختي تو
ز جان
در
جزو و کل
در
باختي تو
تو ميداني حقيقت جوهر دوست
در
اين دنيا و ديدي مغز
در
پوست
تو مرد پيش بيناني
در
اينجا
حقيقت سر پنهاني
در
اينجا
تر اينجا پديدارست
در
يک
که احمد
در
حقيقت ديد بيشک
ترا اينجاست ابراهيم از آذر
فتاده
در
درون
در
عين آذر
ترا اينجاست ابراهيم
در
تن
شود
در
عاقبت اينجا بت اشکن
همه
در
خود بياب اينجا حقيقت
در
اينجا بيحجاب آب و گل شو
همه
در
خود بياب اينجا بتحقيق
که
در
اينجا تواني يافت توفيق
همه
در
خود بياب و آشنا شو
در
اينجا گاه ديدار لقا شو
همه
در
خود بياب اينجا بيان تو
حقيقت بين
در
اينجا جان جان تو
همه
در
خود بياب و گرد واصل
که مقصود است
در
تو جمله حاصل
دل آگاه ميبايد
در
اعيان
که
در
خود باز يابد بيشکي جان
دل آگاه او اسرار ديدست
در
اينجا و
در
آنجا يار ديدست
چه به زين دوست ميداري
در
اينجا
که مر اين پرده برداري
در
اينجا
چه به زين دوست ميداري
در
اين سر
که مر دلدار خود
در
عين ظاهر
همه وصلست
در
ديدار ديده
در
اينجا بود خود او يار ديده
همه
در
وصل گردانند
در
راز
هميجويند وصل از جان جان باز
همه
در
وصل ميگردند از آن ديد
حقيقت
در
عيان سر توحيد
ز عشقش گر چه بنمودست اسرار
وليکن
در
عيان
در
عين پندار
وليکن عقل
در
اعيان ديدست
حقيقت
در
همه گفت و شنيدست
وصال عقل عقل
در
ذاتست اينجا
ولي
در
عين ذراتست اينجا
همه
در
تست عقل و تو سوي جان
حقيقت
در
دل اسرار پنهان
همه گفتار تو از يار بود است
که او
در
تو
در
اين گفت و شنودست
گهي
در
عشق کلي محو گردي
نمود خويشتن را
در
نوردي
گهي
در
خويشتن
در
تک و تازي
ز تست اينجايگه هم ترکتازي
گهي
در
لذت حسني گرفتار
گهي اندر خراباتي تو
در
کار
گهي
در
علمي و تحصيل داري
گهي
در
عين خود تبديل داري
بهر دم هر صفت داري
در
اينجا
اگر چه معرفت داري
در
اينجا
يکي بين عقل
در
صاحب کمالي
فراقت رفت اکنون
در
وصالي
ز تو پيدا شدست و تو نديدي
کنون
در
وصل
در
اعيان رسيدي
ز نوشان
در
تجلي ذات آمد
عيان عطار
در
ذرات آمد
ز عشق از ذره
در
جان
در
آيد
ز يک ذره دو صد طوفان بر آيد
مرا وصلست از او
در
هر دو عالم
از او دم ميزنم
در
هر دو عالم
در
آخر ذات اصل آيد از او ديد
يکي گردد عيان
در
سر توحيد
در
کل من گشادستم
در
اسرار
که از اسرار کلم من خبر دار
در
کل من گشادم تا بدانند
حقيقت سالکان
در
ره نمانند
در
کل من گشادم
در
بر دوست
که من بودم حقيقت رهبر دوست
در
کل من گشادم راز ديدم
از آن
در
گفت جانان باز ديدم
منم آدم نوح و منم دوست
تمامت انبيا
در
مغز و
در
پوست
جدائي نيست
در
توحيد رازم
که ديدار است
در
جان سرفرازم
جدائي نيست چون يحيي
در
اين سر
بريدستم يقين
در
طشت اين سر
چه ماندست اينزمان
در
دار دنيا
چو ديدم
در
عيان ديدار مولا
يقين با دوست ديگر
در
خطايي
در
اينجا گه حقيقت بي حجابي
حجابت نيست ميداني
در
اسرار
که او
در
پيش همت ناپديدار
در
آخر
در
يکي ايندم يقين است
حقيقت راز ديده پيش بين است
ز سر تا پاي
در
ذوقست اينجا
از اين اسرار
در
شوقست اينجا
مکان و کون
در
تو هست موجود
تو داري
در
عيان ديدار معبود
صفات ديده خود بين
در
اينجا
بنور ذات کل
در
جزو پيدا
در
اينجا جملگي وصلست پيدا
ترا تحقيق
در
اصل است پيدا
صفحه قبل
1
...
273
274
275
276
277
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن