167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • نرد کي بازند با خورشيد در پيش قمر
    زرق چون سازند بي افلاس در کوي شمار
  • گر کارها چنانکه ببايد چنان بدي
    در پستي آب کي بدي و در هوا بخار
  • در بارگه حکم تقاضاي يقينش
    آتش زده در نفس شک و نقش اگر بر
  • خاطرش سر ملک در فلک آينه گون
    همچنان بيند چون ديده در آيينه صور
  • شمت حزمش اگر باد برد تحفه به ابر
    در شود در شکم ابر هوا قطره مطر
  • مدح گوييم که در تربيت خاطر و طبع
    در همه عالم امروز چو من نيست دگر
  • در چنين حالي چنين آزاد مردي کرد او
    مي نديدم در جهان پيري ازو آزاده تر
  • در ميان دوستان گه جنگ باشد گاه صلح
    در مزاج اختران گه نفع باشد گاه ضر
  • بنهفته به حر گنج قارون
    يک در تو در دو دانه گوهر
  • از عفونت در هواي او اگر دهقان چرخ
    زندگاني کاشتي مرگ آمدي در وقت بر
  • خانه آحاد پيشست از الوف اندر حساب
    در نگر در پيشتر تا بيشتر يابي خطر
  • آنکه در چشم خردمندي و در گوش يقين
    پيش اندازه صدقش به کمان آيد تير
  • تا تو در زير غبار آرزو داري قرار
    در جهان دل نبيني چشم جان هرگز قرير
  • بامداد «اياک نعبد» گفته اي در فرض حق
    چاشتگه خود را مکن در خدمت دوني حقير
  • تير چرخ ار در کمان يابد مثال حکمتت
    در زمان همچون کمان کوژي پذيرد جرم تير
  • از در کوفه وصالت تا در کعبه رجا
    نيست اندر باديه هجران به از خوفت خفير
  • تا ز هر دستي بداني آنکه در ايام خويش
    اندرين صنعت ندارم در همه عالم نظير
  • تا چو خورشيد سپر کردار در برج کمان
    در رود آخر بود مرتازيان را ماه تير
  • گر چو خليل سوخته اي از غم خليل
    در گلستان مگرد و در آتش قرار گير
  • در آب تيره که در وي شکربنگدازد
    چو خوي و خلق تو گيرد فرو خورد خاراش
  • برهنه باشد اگر در حجاب غيب رود
    کسي که کلک تو کردست در جهان رسواش
  • گر همي در و عنبرت بايد
    بحرها هست در غدير مباش
  • خار خارت چو نيست در ره او
    پس در آن کوي خير خير مباش
  • در زحيري ز سغبه گفتن
    گفت بگذار و در زحير مباش
  • در لباس شيرمردان در صف کم کاستي
    همچو نامردان گريبان خشک و تر دامن مباش