167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ناظر و منظور وحشي بافقي

  • عيان در زير چادر خوشخرامي
    عجب با لنگري عالي مقامي
  • اشارت کرد تا صحرانشينان
    حشر کردند در کوه و بيابان
  • بيا وحشي که عنقايي گزينيم
    وطن در قاف تنهايي گزينيم
  • کند زودش به سوي ما روانه
    نسازد در فرستادن بهانه
  • نفير سرکشان در عالم افتاد
    برآمد از نهاد کوس فرياد
  • به صحراي هزيمت پا نهادند
    گريزان روي در صحرا نهادند
  • کلاه زر به تارک آفتابت
    برين لاجوردي در رکابت
  • به استقبال پا بيرون نهادند
    قدم در عرصه هامون نهادند
  • ترا در سينه اين سوراخها چيست
    وجودت زخمدار ناوک کيست
  • ز دلتنگي در آن غمخانه تنگ
    سرود بينوايي کرد آهنگ
  • روان گشتند شادان چنگ در چنگ
    نواي خوشدلي کردند آهنگ
  • براي خود در شادي گشودند
    به بزم شادماني جا نمودند
  • فروزان شمع بزم آراي عصمت
    در يکدانه درياي عصمت
  • نسيم صبحدم در مشکباري
    معطر جان ز باد نوبهاري
  • نهال بيد شد در پوستين گم
    درخت ياسمين پوشيد قاقم
  • هواي لعل مطرب در سر ني
    شده دمساز فرياد پياپي
  • چنين ياران که اندر روزگارند
    بسي آزارها در پرده دارند
  • در او ناسفته گوهرها نهاده
    طلسمش تا به اکنون ناگشاده
  • فرهاد و شيرين وحشي بافقي

  • به نام چاشني بخش زبانها
    حلاوت سنج معني در بيانها
  • همه فرمان براني کارفرماي
    همه در راه خدمت پاي برجاي
  • همه ثابت قدم در راز داري
    همه با يکديگر درسازگاري
  • فروغي کآمدي کرد از رکابش
    ندادي در دو هفته آفتابش
  • سرانگشت ار سوي بالا فشاندي
    حصار آسمان را در نشاندي
  • سر شمشير او در صفدري داد
    زلاي «لافتي الاعلي » ياد
  • ز در لامکاني هر مکاني
    ز ايثارش شود گوهر ستاني
  • در اين موسيقي روحاني ارشاد
    چو موسيقار حرف مابود باد
  • حديث عشق آتشبار بايد
    زبان آتشين در کار بايد
  • نشان آنکه عشقش کارفرماست
    ثبات سعي در قطع تمناست
  • کمال عشق در وي کارکر شد
    نهال آرزويش بارور شد
  • نه ذوق آنکه افشاند غباري
    کشد مرغوله اي در مرغزاري
  • زمينهايش ز آب ابر شسته
    در او گلهاي رنگارنگ رسته
  • گره در گوشه ابرو فکنده
    دهان تنگ بسته راه خنده
  • کنيزاني کليد گنج در مشت
    غلامان قوي دست قوي پشت
  • همه کار بزرگان ساز داده
    به دولتخانه ها در برگشاده
  • بلي گفتيد در پيشاني مرد
    نوشته حالت پنهاني مرد
  • چو ديدندش به رفتن استواري
    در آن ناسازگاري سازگاري
  • هجوم آورد رغبتهاي جاني
    سراپا ديده شد در ديده باني
  • دوانيدند بر وسعتگه کام
    نياز اندر ترقي گام در گام
  • بتان کاردان خوبان پرکار
    در آغاز وفا يارند وخوش يار
  • اداها در بيان دلربايي
    نگه ها گرم حرف آشنايي
  • سراسيمه نگه در چشمخانه
    که چون نظاره را يابد بهانه
  • قبول خدمت ما صعب کاريست
    در اين خدمت دگرگونه شماريست
  • هزاران بکرها در پرده دارم
    که خاطرها فريبم گر برآرم
  • نخستين شرط عشق است آزمودن
    نشايد هرکسي را در گشودن
  • نمايي در مقرنس هندسي را
    فزايي صنعت اقليدسي را
  • مبارک منزلي ، دلکش مکاني
    که شيرين در وي آسايد زماني
  • سرشته نشأه مي با هوايش
    نهفته باغ جنت در فضايش
  • در او بنمود از صنعتگريها
    همه آيين و رسم دلبريها
  • مگر در عاشقي نامم برآيد
    ز يمن عاشقي کامم برآيد
  • نيازي خسروي در وي نگيرد
    کجا نازش نياز من پذيرد
  • زماني نوش بخشد گاه نيشش
    تصرفها بود در ملک خويشش
  • رسيده در بر بانوي ارمن
    سر شيرين لبان شيرين پرفن
  • مکن در خون مسکينان دليري
    ز مسکيني بترس و دستگيري
  • خريداري شنيدم کردت آهنگ
    که نبود در ترازويش بجز سنگ
  • کجا در دوستي برخود پسندم
    که همچون دشمنانت بردوست خندم
  • بهشتي کوثر اندر چشمه سارش
    دم عيسي نهان در نوبهارش
  • فروزان بود چهر آتشينم
    ندانستم که در آتش نشينم
  • خرد زنجيري زلف بلندش
    سر زنجير مويان در کمندش
  • ادبها ديده از خردي زدهقان
    شده در خورد بزم پادشاهان
  • نخواهم زندگاني در فراقت
    که شادم ز اجتماع و احتراقت
  • هفت اورنگ جامي

  • جنبشي کافکند بر او سايه
    ملکوتش دهد در آن مايه
  • اي همه قدسيان قدوسي
    گرد کوي تو در زمين بوسي
  • مبتدي در ره تو مويه کنان
    نعره اهدناالصراط زنان
  • منتهي در سجود بين يديک
    گفته کيف الطريق رب اليک
  • وحدتي گشته کثرتش طاري
    در همه ساري از همه عاري
  • مي کن از شر اعور دجال
    استعاذت در اکثر احوال
  • به جوار خودم رهي بنماي
    در حريم دلم دري بگشاي
  • که مرا آنچنان يکي انگار
    در دلم ظلمت شکي مگذار
  • بود عمرم سفيد طوماري
    در کف همچو من سيه کاري
  • بود عقد صحيح ليک در آن
    کسري افکند سنگ بدگهران
  • مي زند سنگريزه رودش
    طعنه بر بحر و در منضودش
  • گرد آن منزل بهشت نشان
    رفته در ديده سرشک فشان
  • دمبدم در معنيي سفته
    خالي از لاف و دعويي گفته
  • چشم اميد بر سپاهش نيست
    جز در حق اميدگاهش نيست
  • حق تعالي چو در شباني او
    ديد آيين مهرباني او
  • چون بکوبد طمع در مسکن
    عدل بيرون گريزد از روزن
  • در پناهش پناه عالم باد
    بالنبي و آله الامجاد
  • از درون آشنا و همخانه
    وز برون در لباس بيگانه
  • همچنين معنيش که اصل اصول
    اوست در اصطلاح اهل وصول
  • شکم همچو طبل پيش نهند
    روي در خوابگاه خويش نهند
  • رفته از همت فرومايه
    در جوال خيال بي مايه
  • باطني همچو خانه زنبور
    که کنندش فضوليان در شور
  • آنچه تو از حديث مصطفوي
    در نشان ولي همي شنوي
  • گر ازو تربيت نگيري باز
    آيد آن شاهباز در پرواز
  • بر يک انديشه مستقيم شوي
    در حريم وفا مقيم شود
  • در ميان دو پهلويت پيوست
    نفس دشمن نهاد کرده نشست
  • عصمت است اينکه صاحب ديوان
    نيستي خوش نشسته در ايوان
  • تا به بهتان در بهانه زني
    بيگناهي به تازيان هزني
  • بود پيش از وجود ما شيطان
    در ميان فرشتگان پنهان
  • شاه بايد که بردبار بود
    در سخن صاحب وقار بود
  • زيد چون بر لسان استعداد
    پيش جودم در سؤال گشاد
  • گر چه تو ز اختيار مأموري
    ليک در اختيار مجبوري
  • پهلواني بروت ماليده
    بهر کين در دغا سگاليده
  • به خلافت دلش بسي مايل
    شد ابوبکر در ميان حايل
  • نيست در هيچ معني و جهتي
    . . . را به او مشابهتي
  • تخته خامه عقايد باش
    در همه صورتش مشاهد باش
  • در حوايج خداي را بيند
    جز شهود خداي نگزيند
  • ليک چون در مراتب امکان
    گشت ظاهر به صورت اعيان
  • نطق ديگر همي کنند اثبات
    در جميع مواطن و اوقات
  • کرد ورد نماز امام تمام
    وان موسوس هنوز در احرام