نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ناظر و منظور وحشي بافقي
عيان
در
زير چادر خوشخرامي
عجب با لنگري عالي مقامي
اشارت کرد تا صحرانشينان
حشر کردند
در
کوه و بيابان
بيا وحشي که عنقايي گزينيم
وطن
در
قاف تنهايي گزينيم
کند زودش به سوي ما روانه
نسازد
در
فرستادن بهانه
نفير سرکشان
در
عالم افتاد
برآمد از نهاد کوس فرياد
به صحراي هزيمت پا نهادند
گريزان روي
در
صحرا نهادند
کلاه زر به تارک آفتابت
برين لاجوردي
در
رکابت
به استقبال پا بيرون نهادند
قدم
در
عرصه هامون نهادند
ترا
در
سينه اين سوراخها چيست
وجودت زخمدار ناوک کيست
ز دلتنگي
در
آن غمخانه تنگ
سرود بينوايي کرد آهنگ
روان گشتند شادان چنگ
در
چنگ
نواي خوشدلي کردند آهنگ
براي خود
در
شادي گشودند
به بزم شادماني جا نمودند
فروزان شمع بزم آراي عصمت
در
يکدانه درياي عصمت
نسيم صبحدم
در
مشکباري
معطر جان ز باد نوبهاري
نهال بيد شد
در
پوستين گم
درخت ياسمين پوشيد قاقم
هواي لعل مطرب
در
سر ني
شده دمساز فرياد پياپي
چنين ياران که اندر روزگارند
بسي آزارها
در
پرده دارند
در
او ناسفته گوهرها نهاده
طلسمش تا به اکنون ناگشاده
فرهاد و شيرين وحشي بافقي
به نام چاشني بخش زبانها
حلاوت سنج معني
در
بيانها
همه فرمان براني کارفرماي
همه
در
راه خدمت پاي برجاي
همه ثابت قدم
در
راز داري
همه با يکديگر درسازگاري
فروغي کآمدي کرد از رکابش
ندادي
در
دو هفته آفتابش
سرانگشت ار سوي بالا فشاندي
حصار آسمان را
در
نشاندي
سر شمشير او
در
صفدري داد
زلاي «لافتي الاعلي » ياد
ز
در
لامکاني هر مکاني
ز ايثارش شود گوهر ستاني
در
اين موسيقي روحاني ارشاد
چو موسيقار حرف مابود باد
حديث عشق آتشبار بايد
زبان آتشين
در
کار بايد
نشان آنکه عشقش کارفرماست
ثبات سعي
در
قطع تمناست
کمال عشق
در
وي کارکر شد
نهال آرزويش بارور شد
نه ذوق آنکه افشاند غباري
کشد مرغوله اي
در
مرغزاري
زمينهايش ز آب ابر شسته
در
او گلهاي رنگارنگ رسته
گره
در
گوشه ابرو فکنده
دهان تنگ بسته راه خنده
کنيزاني کليد گنج
در
مشت
غلامان قوي دست قوي پشت
همه کار بزرگان ساز داده
به دولتخانه ها
در
برگشاده
بلي گفتيد
در
پيشاني مرد
نوشته حالت پنهاني مرد
چو ديدندش به رفتن استواري
در
آن ناسازگاري سازگاري
هجوم آورد رغبتهاي جاني
سراپا ديده شد
در
ديده باني
دوانيدند بر وسعتگه کام
نياز اندر ترقي گام
در
گام
بتان کاردان خوبان پرکار
در
آغاز وفا يارند وخوش يار
اداها
در
بيان دلربايي
نگه ها گرم حرف آشنايي
سراسيمه نگه
در
چشمخانه
که چون نظاره را يابد بهانه
قبول خدمت ما صعب کاريست
در
اين خدمت دگرگونه شماريست
هزاران بکرها
در
پرده دارم
که خاطرها فريبم گر برآرم
نخستين شرط عشق است آزمودن
نشايد هرکسي را
در
گشودن
نمايي
در
مقرنس هندسي را
فزايي صنعت اقليدسي را
مبارک منزلي ، دلکش مکاني
که شيرين
در
وي آسايد زماني
سرشته نشأه مي با هوايش
نهفته باغ جنت
در
فضايش
در
او بنمود از صنعتگريها
همه آيين و رسم دلبريها
مگر
در
عاشقي نامم برآيد
ز يمن عاشقي کامم برآيد
نيازي خسروي
در
وي نگيرد
کجا نازش نياز من پذيرد
زماني نوش بخشد گاه نيشش
تصرفها بود
در
ملک خويشش
رسيده
در
بر بانوي ارمن
سر شيرين لبان شيرين پرفن
مکن
در
خون مسکينان دليري
ز مسکيني بترس و دستگيري
خريداري شنيدم کردت آهنگ
که نبود
در
ترازويش بجز سنگ
کجا
در
دوستي برخود پسندم
که همچون دشمنانت بردوست خندم
بهشتي کوثر اندر چشمه سارش
دم عيسي نهان
در
نوبهارش
فروزان بود چهر آتشينم
ندانستم که
در
آتش نشينم
خرد زنجيري زلف بلندش
سر زنجير مويان
در
کمندش
ادبها ديده از خردي زدهقان
شده
در
خورد بزم پادشاهان
نخواهم زندگاني
در
فراقت
که شادم ز اجتماع و احتراقت
هفت اورنگ جامي
جنبشي کافکند بر او سايه
ملکوتش دهد
در
آن مايه
اي همه قدسيان قدوسي
گرد کوي تو
در
زمين بوسي
مبتدي
در
ره تو مويه کنان
نعره اهدناالصراط زنان
منتهي
در
سجود بين يديک
گفته کيف الطريق رب اليک
وحدتي گشته کثرتش طاري
در
همه ساري از همه عاري
مي کن از شر اعور دجال
استعاذت
در
اکثر احوال
به جوار خودم رهي بنماي
در
حريم دلم دري بگشاي
که مرا آنچنان يکي انگار
در
دلم ظلمت شکي مگذار
بود عمرم سفيد طوماري
در
کف همچو من سيه کاري
بود عقد صحيح ليک
در
آن
کسري افکند سنگ بدگهران
مي زند سنگريزه رودش
طعنه بر بحر و
در
منضودش
گرد آن منزل بهشت نشان
رفته
در
ديده سرشک فشان
دمبدم
در
معنيي سفته
خالي از لاف و دعويي گفته
چشم اميد بر سپاهش نيست
جز
در
حق اميدگاهش نيست
حق تعالي چو
در
شباني او
ديد آيين مهرباني او
چون بکوبد طمع
در
مسکن
عدل بيرون گريزد از روزن
در
پناهش پناه عالم باد
بالنبي و آله الامجاد
از درون آشنا و همخانه
وز برون
در
لباس بيگانه
همچنين معنيش که اصل اصول
اوست
در
اصطلاح اهل وصول
شکم همچو طبل پيش نهند
روي
در
خوابگاه خويش نهند
رفته از همت فرومايه
در
جوال خيال بي مايه
باطني همچو خانه زنبور
که کنندش فضوليان
در
شور
آنچه تو از حديث مصطفوي
در
نشان ولي همي شنوي
گر ازو تربيت نگيري باز
آيد آن شاهباز
در
پرواز
بر يک انديشه مستقيم شوي
در
حريم وفا مقيم شود
در
ميان دو پهلويت پيوست
نفس دشمن نهاد کرده نشست
عصمت است اينکه صاحب ديوان
نيستي خوش نشسته
در
ايوان
تا به بهتان
در
بهانه زني
بيگناهي به تازيان هزني
بود پيش از وجود ما شيطان
در
ميان فرشتگان پنهان
شاه بايد که بردبار بود
در
سخن صاحب وقار بود
زيد چون بر لسان استعداد
پيش جودم
در
سؤال گشاد
گر چه تو ز اختيار مأموري
ليک
در
اختيار مجبوري
پهلواني بروت ماليده
بهر کين
در
دغا سگاليده
به خلافت دلش بسي مايل
شد ابوبکر
در
ميان حايل
نيست
در
هيچ معني و جهتي
. . . را به او مشابهتي
تخته خامه عقايد باش
در
همه صورتش مشاهد باش
در
حوايج خداي را بيند
جز شهود خداي نگزيند
ليک چون
در
مراتب امکان
گشت ظاهر به صورت اعيان
نطق ديگر همي کنند اثبات
در
جميع مواطن و اوقات
کرد ورد نماز امام تمام
وان موسوس هنوز
در
احرام
صفحه قبل
1
...
272
273
274
275
276
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن