167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

مخزن الاسرار نظامي

  • پردگياني که جهان داشتند
    راز تو در پرده نهان داشتند
  • چون به شکار آمد در مرغزار
    آهوکي ديد فريدون شکار
  • دست وفا در کمر عهد کن
    تا نشوي عهدشکن جهدکن
  • خاک تو آميخته رنجهاست
    در دل اين خاک بسي گنجهاست
  • مفلس بخشنده توئي گاه جود
    تازه ديرينه توئي در وجود
  • زامدنت رنگ چرا چون ميست
    کامدني را شدني در پيست
  • در طبقات زمي افکنده بيم
    زلزله الساعه شئي عظيم
  • خاک در چرخ برين ميزند
    چرخ ميان بسته کمين ميزند
  • در پر طاوس که زر پيکرست
    سرزنش پاي کجا درخورست
  • دوزخي افتاد بجاي بهشت
    قيصر آن قصر شده در کنشت
  • تا نکني جاي قدم استوار
    پاي منه در طلب هيچکار
  • هيچ هنرپيشه آزاد مرد
    در غم دنيا غم دنيا نخورد
  • بر نشکستند هنوز اين رباط
    در ننوشتند هنوز اين بساط
  • آنکه ورا دوسترين بود گفت
    در بن چاهيش ببايد نهفت
  • عاقبت انديش ترين کودکي
    دشمن او بود در ايشان يکي
  • مؤمني انديشه گيري مکن
    در تنکي کوش و ستبري مکن
  • مهر، دهن در دهن آموخته
    کينه، گره بر گره اندوخته
  • مصلحت تست زبان زير کام
    تيغ پسنديده بود در نيام
  • اينت فصاحت که زبان بستگيست
    اينت شتابي که در آهستگيست
  • کز در بيدادگران باز گرد
    گرد سراپرده اين راز گرد
  • هرگه کايد چو قضا بر سرم
    سنگ دراندازد در گوهرم
  • مردم پرورده به جان پرورند
    گر هنري در طرفي بنگرند
  • کاهن شمشيرم در سنگ بود
    کوره آهنگريم تنگ بود
  • ديوان وحشي بافقي

  • در خود نيافتيم مدارا به اهرمن
    بوسيدن بساط سليمان گذاشتيم
  • در عرصه کام رخش عزمش
    چون حکم خدايگان روان است
  • کبک را در پناه مرحمتش
    شهپر باز سايبان باشد
  • صعوه را در زمان معدلتش
    حلقه مار آشيان باشد
  • نبود لعل آتشين پيکر
    آنکه در جوف کان نهان باشد
  • از سر تيغ گردن افرازان
    رخنه در فرق فرقدان باشد
  • در مقام وداع گردون را
    روبرو همچو توأمان باشد
  • وانکه از خصم در گذرگه حرب
    بجهد ناوک يلان باشد
  • بدن و جان بهم نپردازند
    بسکه آشوب در جهان باشد
  • رايت مدحت تو افرازد
    هر کرا خامه در بنان باشد
  • تا مساحت کند ز کاهکشان
    در کف چرخ ريسمان باشد
  • به اردوي جلالت کآسمانست
    ز رفعت سايبان در سايبان باد
  • شکسته وقت تعجيل عطايت
    در سد خانه گنج شايگان باد
  • ز دست بخششت در آستينش
    کليد قفل گنج شايگان باد
  • در ميان عقيده من و غير
    هست شاها تفاوت بسيار
  • صحتي دامن از مرض چيده
    خلعت عمر جاودان در بر
  • ايکه خواهي عطاي بيخواهش
    بر در کبرياي او بگذر
  • در حواشي دولتت شاها
    کرده از بس طهارت تو اثر
  • روغني در چراغ بخت نداشت
    آب جست و نبودش آبشخور
  • يک شبم هيچگونه خواب نبود
    آمدم بر در دعاي سحر
  • در ميان نماز خوابم برد
    خواب ديدم که گنبد اخضر
  • ساعت سعد اختيار کنم
    به سر خويش در کشم چادر
  • بروم تا حريم خلوت شاه
    در رخ آورده گوشه معجر
  • چون غلامان بيفتمش در پاي
    چون کنيزان بگردمش بر سر
  • پيش حاجت روايي کف تو
    وعده در تحت امرهاي محال
  • در جهان فراخ احسانت
    مدت انتظار تنگ مجال
  • افکند نرم خويي خويت
    دوستي در ميان شير و غزال
  • در ضابطه مسائل نحو
    آن نظم که کرده طبعت انشا
  • صادق نفسان گواه حالند
    در صدق چو صبح بلکه افزا
  • سلطنت در ثناي شوکت او
    عاشق خدمت عدالت او
  • پايش اندر رکاب دولت باد
    ابدش در عنان مدت باد
  • ضدمن دست رد دراز کند
    در نطق مرا فراز کند
  • علم را در پناه پوينده
    درجات کمال جوينده
  • در ترقي همه به تربيتش
    ناز پروردگان مکرمتش
  • در رکاب خدايگان باشند
    نه که تا حشر جاودان باشند
  • بر در اين بهشت روحاني
    عيش و عشرت کنند رضواني
  • شمع کافورييست پنداري
    در يکي تشت سيم بگذاري
  • وطن سازيم در بزم وصالت
    دل افروزيم از شمع جمالت
  • هجويست که همچو طوق لعنت
    در گردن تست تا قيامت
  • دربند در سراي کون است
    تا صورت باده نگون است
  • دندان سياه او که پيداست
    در کون سگ استخوان حرباست
  • هيچ دندان نمانده در دهنت
    که کسي بشکند گه سخنت
  • اي پرده نشين گل بهاري
    مرغ چمنت در انتظار است
  • کز حادثه باد ميرميران
    در حفظ دعاي گوشه گيران
  • بر کردني است اين سخنها
    بشنو که فتاده در دهنها
  • آن معني کدخدا عرب کن
    در قافيه عرب بگويم
  • آمد شد آن گروه معلوم
    در پهلوي لفظ شب بگويم
  • خلد برين وحشي بافقي

  • طرح نوي در سخن انداختم
    طرح سخن نوع دگر ساختم
  • زنگ زداي دل دلخستگان
    قفل گشاي در دربستگان
  • شامگهي سايه لطف خداي
    در حرم خاص ترين کرد جاي
  • هست سخن شاهد دلجوي ما
    در طلب اوست تکاپوي ما
  • نادره گويي ز سخن گستران
    نادره در سلک زبان آوران
  • چند شوي همچو گل بوستان
    در صفت خويش سراسر زبان
  • آنکه تو عيب هنرش ميکني
    در همه جا نامورش ميکني
  • ناظر و منظور وحشي بافقي

  • ايا مدهوش جام خواب غفلت
    فکنده رخت در گرداب غفلت
  • در اين عالي مقام پر غرايب
    ببين بيداري چشم کواکب
  • خداوندا گنهکاريم جمله
    ز کار خود در آزاريم جمله
  • هزيمت ريخت در ره خار غمشان
    وزان بشکفت گلهاي المشان
  • زهي از آفرينش مدعا تو
    در گنجينه سر خدا تو
  • بناي ظلم در دوران نماند
    جهان زين بيشتر ويران نماند
  • چو گشتي بينوا برکش نوايي
    فکن در گنبد گردون صدايي
  • زبان او کليد گنج عرفان
    بسان گنج در ويرانه پنهان
  • فکنده فتنه او در جهان شور
    مدامش نرگس بيمار مخمور
  • که مدتها برآمد زان فسانه
    نشد پيدا صفايي در ميانه
  • در او غم را خواص شادماني
    ازو مردن حيات جاوداني
  • گهي در پهلوي هم جا گزينند
    زماني روبروي هم نشينند
  • درآيد در مقام همزباني
    کند آهنگ عيش و شادماني
  • منم در گوشه دوري فتاده
    سري بر کنج رنجوري نهاده
  • خروسا ناله شبگير بردار
    مرا بي همزبان در ناله مگذار
  • تويي صوفي سرشت زهد پيشه
    ردا افکنده در گردن هميشه
  • به رسوايي شود ناگه فسانه
    فتد افسانه او در ميانه
  • اگر خواهي در اين دير مجازي
    دوايي بهر درد عشقبازي
  • منم مجنون دشت بينوايي
    فتاده در پس کوه جدايي
  • خيالت در نظر شبها نشانم
    ز محرومي سرشک خون فشانم
  • سر افسانه دوري گشايم
    زبان در حرف مهجوري گشايم
  • زماني بي سبب در خشم سازي
    دمي افکنده طرح دلنوازي
  • نه دريا بلکه پيچان اژدهايي
    ازو افتاده در عالم صدايي