نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
مخزن الاسرار نظامي
پردگياني که جهان داشتند
راز تو
در
پرده نهان داشتند
چون به شکار آمد
در
مرغزار
آهوکي ديد فريدون شکار
دست وفا
در
کمر عهد کن
تا نشوي عهدشکن جهدکن
خاک تو آميخته رنجهاست
در
دل اين خاک بسي گنجهاست
مفلس بخشنده توئي گاه جود
تازه ديرينه توئي
در
وجود
زامدنت رنگ چرا چون ميست
کامدني را شدني
در
پيست
در
طبقات زمي افکنده بيم
زلزله الساعه شئي عظيم
خاک
در
چرخ برين ميزند
چرخ ميان بسته کمين ميزند
در
پر طاوس که زر پيکرست
سرزنش پاي کجا درخورست
دوزخي افتاد بجاي بهشت
قيصر آن قصر شده
در
کنشت
تا نکني جاي قدم استوار
پاي منه
در
طلب هيچکار
هيچ هنرپيشه آزاد مرد
در
غم دنيا غم دنيا نخورد
بر نشکستند هنوز اين رباط
در
ننوشتند هنوز اين بساط
آنکه ورا دوسترين بود گفت
در
بن چاهيش ببايد نهفت
عاقبت انديش ترين کودکي
دشمن او بود
در
ايشان يکي
مؤمني انديشه گيري مکن
در
تنکي کوش و ستبري مکن
مهر، دهن
در
دهن آموخته
کينه، گره بر گره اندوخته
مصلحت تست زبان زير کام
تيغ پسنديده بود
در
نيام
اينت فصاحت که زبان بستگيست
اينت شتابي که
در
آهستگيست
کز
در
بيدادگران باز گرد
گرد سراپرده اين راز گرد
هرگه کايد چو قضا بر سرم
سنگ دراندازد
در
گوهرم
مردم پرورده به جان پرورند
گر هنري
در
طرفي بنگرند
کاهن شمشيرم
در
سنگ بود
کوره آهنگريم تنگ بود
ديوان وحشي بافقي
در
خود نيافتيم مدارا به اهرمن
بوسيدن بساط سليمان گذاشتيم
در
عرصه کام رخش عزمش
چون حکم خدايگان روان است
کبک را
در
پناه مرحمتش
شهپر باز سايبان باشد
صعوه را
در
زمان معدلتش
حلقه مار آشيان باشد
نبود لعل آتشين پيکر
آنکه
در
جوف کان نهان باشد
از سر تيغ گردن افرازان
رخنه
در
فرق فرقدان باشد
در
مقام وداع گردون را
روبرو همچو توأمان باشد
وانکه از خصم
در
گذرگه حرب
بجهد ناوک يلان باشد
بدن و جان بهم نپردازند
بسکه آشوب
در
جهان باشد
رايت مدحت تو افرازد
هر کرا خامه
در
بنان باشد
تا مساحت کند ز کاهکشان
در
کف چرخ ريسمان باشد
به اردوي جلالت کآسمانست
ز رفعت سايبان
در
سايبان باد
شکسته وقت تعجيل عطايت
در
سد خانه گنج شايگان باد
ز دست بخششت
در
آستينش
کليد قفل گنج شايگان باد
در
ميان عقيده من و غير
هست شاها تفاوت بسيار
صحتي دامن از مرض چيده
خلعت عمر جاودان
در
بر
ايکه خواهي عطاي بيخواهش
بر
در
کبرياي او بگذر
در
حواشي دولتت شاها
کرده از بس طهارت تو اثر
روغني
در
چراغ بخت نداشت
آب جست و نبودش آبشخور
يک شبم هيچگونه خواب نبود
آمدم بر
در
دعاي سحر
در
ميان نماز خوابم برد
خواب ديدم که گنبد اخضر
ساعت سعد اختيار کنم
به سر خويش
در
کشم چادر
بروم تا حريم خلوت شاه
در
رخ آورده گوشه معجر
چون غلامان بيفتمش
در
پاي
چون کنيزان بگردمش بر سر
پيش حاجت روايي کف تو
وعده
در
تحت امرهاي محال
در
جهان فراخ احسانت
مدت انتظار تنگ مجال
افکند نرم خويي خويت
دوستي
در
ميان شير و غزال
در
ضابطه مسائل نحو
آن نظم که کرده طبعت انشا
صادق نفسان گواه حالند
در
صدق چو صبح بلکه افزا
سلطنت
در
ثناي شوکت او
عاشق خدمت عدالت او
پايش اندر رکاب دولت باد
ابدش
در
عنان مدت باد
ضدمن دست رد دراز کند
در
نطق مرا فراز کند
علم را
در
پناه پوينده
درجات کمال جوينده
در
ترقي همه به تربيتش
ناز پروردگان مکرمتش
در
رکاب خدايگان باشند
نه که تا حشر جاودان باشند
بر
در
اين بهشت روحاني
عيش و عشرت کنند رضواني
شمع کافورييست پنداري
در
يکي تشت سيم بگذاري
وطن سازيم
در
بزم وصالت
دل افروزيم از شمع جمالت
هجويست که همچو طوق لعنت
در
گردن تست تا قيامت
دربند
در
سراي کون است
تا صورت باده نگون است
دندان سياه او که پيداست
در
کون سگ استخوان حرباست
هيچ دندان نمانده
در
دهنت
که کسي بشکند گه سخنت
اي پرده نشين گل بهاري
مرغ چمنت
در
انتظار است
کز حادثه باد ميرميران
در
حفظ دعاي گوشه گيران
بر کردني است اين سخنها
بشنو که فتاده
در
دهنها
آن معني کدخدا عرب کن
در
قافيه عرب بگويم
آمد شد آن گروه معلوم
در
پهلوي لفظ شب بگويم
خلد برين وحشي بافقي
طرح نوي
در
سخن انداختم
طرح سخن نوع دگر ساختم
زنگ زداي دل دلخستگان
قفل گشاي
در
دربستگان
شامگهي سايه لطف خداي
در
حرم خاص ترين کرد جاي
هست سخن شاهد دلجوي ما
در
طلب اوست تکاپوي ما
نادره گويي ز سخن گستران
نادره
در
سلک زبان آوران
چند شوي همچو گل بوستان
در
صفت خويش سراسر زبان
آنکه تو عيب هنرش ميکني
در
همه جا نامورش ميکني
ناظر و منظور وحشي بافقي
ايا مدهوش جام خواب غفلت
فکنده رخت
در
گرداب غفلت
در
اين عالي مقام پر غرايب
ببين بيداري چشم کواکب
خداوندا گنهکاريم جمله
ز کار خود
در
آزاريم جمله
هزيمت ريخت
در
ره خار غمشان
وزان بشکفت گلهاي المشان
زهي از آفرينش مدعا تو
در
گنجينه سر خدا تو
بناي ظلم
در
دوران نماند
جهان زين بيشتر ويران نماند
چو گشتي بينوا برکش نوايي
فکن
در
گنبد گردون صدايي
زبان او کليد گنج عرفان
بسان گنج
در
ويرانه پنهان
فکنده فتنه او
در
جهان شور
مدامش نرگس بيمار مخمور
که مدتها برآمد زان فسانه
نشد پيدا صفايي
در
ميانه
در
او غم را خواص شادماني
ازو مردن حيات جاوداني
گهي
در
پهلوي هم جا گزينند
زماني روبروي هم نشينند
درآيد
در
مقام همزباني
کند آهنگ عيش و شادماني
منم
در
گوشه دوري فتاده
سري بر کنج رنجوري نهاده
خروسا ناله شبگير بردار
مرا بي همزبان
در
ناله مگذار
تويي صوفي سرشت زهد پيشه
ردا افکنده
در
گردن هميشه
به رسوايي شود ناگه فسانه
فتد افسانه او
در
ميانه
اگر خواهي
در
اين دير مجازي
دوايي بهر درد عشقبازي
منم مجنون دشت بينوايي
فتاده
در
پس کوه جدايي
خيالت
در
نظر شبها نشانم
ز محرومي سرشک خون فشانم
سر افسانه دوري گشايم
زبان
در
حرف مهجوري گشايم
زماني بي سبب
در
خشم سازي
دمي افکنده طرح دلنوازي
نه دريا بلکه پيچان اژدهايي
ازو افتاده
در
عالم صدايي
صفحه قبل
1
...
271
272
273
274
275
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن