167906 مورد در 0.19 ثانیه یافت شد.

جوهر الذات عطار

  • تو در يکي قدم زن سالک پير
    مکن ديگر تو در هر راز تدبير
  • در اينصورت نظر کن نفخه ذات
    يقين الله بين در جمله ذرات
  • تو بيچون آمدي در روي عالم
    شدي فارغ عجب در کوي عالم
  • تو بيچون آمدي در عين عالم
    نمودي سر خود در نقش آدم
  • تو بيچون آمدي در عرش اعظم
    از آن دم بيشکي در سوي آندم
  • تو بيچون آمدي در عرش اينجا
    نمودي روي خود در فرش اينجا
  • تو بيچون آمدي در عين جنت
    رسيدي اينزمان در سر قربت
  • تو بيچون آمدي در حقه خاک
    از آن پيداست در تو جمله افلاک
  • چنان شو همچو اول در نمودار
    که بودي در تمامت ناپايدار
  • چنان شو همچو اول در فناتو
    که بودي ذات در عين لقا شو
  • چنان شو همچو اول در عيان لا
    که الا الله بودي در همه جا
  • چنان شو در يکي چون اولين تو
    که بودي در نمودار پسين تو
  • حقيقت محو شو در آفرينش
    يکي گردان در اينجا جمله بينش
  • تو بودي هيچ غيري نيست ذاتت
    در افکنده در آخر مر صفاتت
  • ز تو منصور شوريده در اينجا
    بجز تو هيچ ناديده در اينجا
  • کمالت بيشتر در حضرت يار
    شود آنگه رسي در قربت يار
  • اگر کشته شوي در کوي جانان
    بيابي تو نفس در روي جانان
  • اگر کشته شوي چون پور حيدي
    تو باشي در بر معني کل در
  • اگر گشته نخواهي گشت در دوست
    نياي مغز و يابي در يقين پوست
  • ولي رازم تو ميداني در اينجا
    مرادم هم تو بتواني در اينجا
  • در اين بند و بلا او را فکندي
    بماندست اينزمان در مستمندي
  • در اين بند و بلا آمد گرفتار
    ندارد کار جز در گفتن اسرار
  • در اين بند و بلا در ميفشاند
    که ميداند که جاويدان نماند
  • در اين بند و بلا ميدان تو رازم
    که در عشقت همي سوزيم و سازم
  • در اين بند و بلا ديدم جفايت
    در آخر بينم اميد وفايت
  • در اين بند و بلا فرياد من رس
    که من جز تو ندارم در جهان کس
  • در اين بند و بلا گشتم گرفتار
    ز تو در بندم اي مه رخ برون آر
  • شدم تسليم جانا در بر تو
    اگر چه نيستم من در خور تو
  • اگر چه در سلوک مصطفائي
    از آن پيوسته در ديد لقائي
  • دم احمد زدي در راستي تو
    در آن معني از آن آراستي تو
  • ز احمد گر ترا بگشايد اين در
    شوي در ديد معني همچو حيدر
  • ز احمد گر شوي واصل در اينجا
    کني ديدار ما حاصل در اينجا
  • ز احمد گر شوي واصل در اينجا
    کني ديدار ما حاصل در اينجا
  • ز احمد گر شوي واصل چو حيدر
    شوي در کائنات جان و دل در
  • ز احمد واصلم در قربت او
    فتاده اينزمان در حضرت او
  • هر آنکو ره دهد در خدمت شاه
    بيابد در زمان ديدار الله
  • هر آنکو ديد پيغمبر(ص)در اينجا
    حقيقت در درون آن رهبر اينجا
  • حقيقت راه ديد و راهبر يافت
    در اينجا جان جان در جان و تن يافت
  • هر آنکو دست زد در دامن او
    خوشي آسوده شد در مسکن او
  • ز نور اوست جزوي در قمر تاب
    از آن آمد در اينجا گه جهانتاب
  • ز نور اوست جزوي در سوي خاک
    از آن کل ميشود در صنع او پاک
  • دلا جز وي مبين در هر چه بيني
    که جز او نيست در صاحب يقيني
  • دلا در وي ببين کو ديد يار است
    جهان در ديد ديدش رهگذار است
  • ز تو ره باز ديده در معاني
    رسيده در دم صاحبقراني
  • ز تو در راه بيچون راه برده
    برافکنده در اينجا هفت پرده
  • همه در تو چنان مشتاق بودند
    که در تو نور کلي طاق بودند
  • اگر هم بود ايوب بلا کش
    ز شوق عشق تو در پنج و در شش
  • زهي در جمله تو بنموده ديدار
    عيان در جان و صورت ناپديدار
  • زهي عطار در تو ناپديدار
    شده واله فشانده سر در اسرار
  • يکي گنجست در تو در گشاده
    هزاران جوهر اندر وي نهاده