167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

فراقنامه ساوجي

  • اميد وصال است در اشتياق
    ولي در وصال است بيم فراق
  • از آن نيست در عشق خسرو قوي
    که مي جست در عاشقي خسروي
  • نگوئي که دلخسته ام در فراق
    که با دوست پيوسته ام در فراق
  • جمشيد و خورشيد ساوجي

  • نهفتي از سخن صد گنج در من
    در گنج سخن بگشاي بر من
  • به لطفت شربتي در کام ما ريز
    ز جامت جرعه اي در جام ما ريز
  • خرد در کار خود سرگشته رائي است
    فلک در راه او بي دست و پائي است
  • در آن مجلس که حکمش امر فرمود
    فلک چون حلقه بيرون در بود
  • به کلک عنبرين در روز و شب باف
    حرير شکرين را در قصب باف
  • در آن ره چون قلم مشيا علي الراس
    شدم در سخن سفتن به الماس
  • ز مستي سرو قدان در شمايل
    به دعوي ماهرويان در مقابل
  • تو عالم را چو چشمي، نيست در خور
    که دربندي به روي مردمان در»
  • همي گفت اين و در دل يار جويان
    در اثناي سخن گريان و مويان
  • کجا در نوبهاري لاله روي است
    کجا در گلشني زنجير موي است
  • گل رخسارشان در خوي نشسته
    هزاران عقد در بر گل گسسته
  • سر زلف سيه در عود سوزي
    نسيم صبح در مجمر فروزي
  • گهي از شام رفتي سوي سقسين
    گهي در روم بودي، گاه در چين
  • رطب را لذت شکر اگر نيست
    در آن ذوقيست کان هم در شکر نيست
  • مرا بردند در خوش بوستاني
    در او قصري به شکل گلستاني
  • کليد صبح در جيب افق بود
    برآورد و در آن گنج بگشود
  • بخواهم سوخت در هجر تو خاشاک
    به داغ و درد خواهم رفت در خاک
  • گهي در تاب بود از مهر روشن
    که در ره گرم تر مي راند از من
  • گه از غيرت فتادي در پي باد
    که آمد باد در پيش من افتاد
  • گهي با شير در پيکار رفتن
    گهي با اژدها در غار رفتن
  • گهي نيسان و گه چون ابر نيسان
    شدن در کوه و در بازار گريان
  • ملک را چون مسيح آورد در سير
    هواي صحبت خورشيد در سير