167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • آورد بهم تير و کمان را در دست
    تير آمد و در خانه خويشش بنشست
  • گل زر به کف و شراب در سر دارد
    در گوش ز بلبل غزلي تر دارد
  • فراقنامه ساوجي

  • به يک پي بساط فلک در نوشت
    چو تير از کمان فلک در گذشت
  • برو حلقه در گوش کن اي پسر
    همي گرد بر آستانش چو در
  • اگر در قناعت گريزد کسي
    نبايد شدش بر در هر خسي
  • زرافشان چو خورشيد در گاه بزم
    سرافشان چو شمشير در گاه رزم
  • دو گنجش نهان در دو کنج دهن
    نبودش در آن کنج گنج سخن
  • چو چشم و لب خويشتن کامياب
    گهي در شکار و گهي در شراب
  • گه آتش فکندي هوا در سحاب
    گهي سوختي در زمين پاي آب
  • درين موسم و در چنين حالتي
    ملک بود در خوشترين حالتي
  • دلش بود در بند سوداي يار
    وز آن مستي دوش در سر خمار
  • در انديشه شاه ناگه گذشت
    که بايد بساط سخن در نوشت
  • بر آن نامه بس در و گوهر فشاند
    به گوهر چو چشم خودش در نشاند
  • ز سوز دلم آتشي در گرفت
    در افتاد و گيتي سراسر گرفت
  • که آب روان بخش در جويبار
    بپرورد سرو سهي در کنار
  • روان جان شيرين من در طلب
    برآمد به لب گفت در زير لب
  • فرود آمد و رفت در بارگه
    زمين را ببوسيد در پيش شه
  • نگارش ستاده در آن انجمن
    چو سرو سهي در ميان چمن
  • در افکند دريا بر ابرو گره
    بپوشيد در آب ماهي زره
  • وز آن پس در آن مرز ماهي نشست
    در عدل و بيداد بگشاد و بست
  • رخش در فروغ جمالش به تاب
    کشيده سپهر در رخ آفتاب
  • سر بخت بنهاد در پيش تخت
    شهنشه گرفتش در آغوش سخت
  • به آب مژه پاک مي شويمت
    تو در خاک و در آب مي جويمت
  • در اول بسي بي قراري نمود
    در آخر بجز صبر درمان نبود
  • که در خانه با يار خوردن جگر
    به است از شکر در مقامي دگر