نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
خسرو و شيرين نظامي
چو
در
موي سياه آمد سپيدي
پديد آمد نشان نااميدي
سياه مطبخي راگو مينديش
که داري آسيائي نيز
در
پيش
جواني چيست سودائي است
در
سر
وزان سودا تمنائي ميسر
ازان خواب گذشته يادش آمد
خرابي
در
دل آبادش آمد
دگر باره بگفتش کاي خردمند
طبيبانه
در
آموزم يکي پند
خزينه
در
گشاده گنج برده
سپه رفته سپهسالار مرده
حصار چرخ چون زندان سرائيست
کمر
در
بسته گردش اژدهائيست
بدين پيکر پديد آيد نشاني
در
اقليم عرب صاحب قراني
محمد
در
مکان بي مکاني
پديد آمد نشان بي نشاني
نظامي نيز کاين منظومه خواني
حضورش
در
سخن يابي عياني
کلوخ انداخته چون خشت
در
آب
کلوخ اندازيي ناکرده درياب
دري
در
ژرف دريائي نهاده
چراغي بر چليپائي نهاده
سريرش باد
در
کشور گشائي
وثيقت نامه کشور خدائي
سعادت يار او
در
کامراني
مساعد با سعادت زندگاني
ليلي و مجنون نظامي
اي هرچه رميده وارميده
در
کن فيکون تو آفريده
اي سرمه کش بلند بينان
در
باز کن درون نشينان
در
عالم عالم آفريدن
به زين نتوان رقم کشيدن
در
عصمت اينچنين حصاري
شيطان رجيم کيست باري
درهاي همه ز عهد خاليست
الا
در
تو که لايزاليست
طوف حرم تو سازد انجم
در
گشتن چرخ پي کندگم
از هفت خزينه
در
گشاده
بر چهار گهر قدم نهادن
در
نسخ عطارد از حروفت
منسوخ شد آيت وقوفت
در
کوکبه چنين غلامان
شرط است برون شدن خرامان
پرگار به خاک
در
کشيدي
جدول به سپهر بر کشيدي
اسرافيل فتاده
در
پاي
هم نيم رهت بمانده برجاي
چون از سر سدره بر گذشتي
اوراق حدوث
در
نوشتي
خرگاه برون زدي ز کونين
در
خيمه خاص قاب قوسين
گلزار شکفته از جبينت
توقيع کرم
در
آستينت
هر که از قدم تو سرکشيده
دولت قلميش
در
کشيده
موقوف نقاب چند باشي
در
برقع خواب چند باشي
در
نوبت بار عام دادن
بايد همه شهر جام دادن
هرجاي چو آفتاب راندن
در
راه ببدره زر فشاندن
در
راه تو هر کرا وجوديست
مشغول پرستش و سجوديست
هر ذره که هست اگر غباريست
در
پرده مملکت بکاريست
تا
در
نگريم و راز جوئيم
سررشته کار باز جوئيم
در
پرده راز آسماني
سريست ز چشم ما نهاني
در
تخته هيکل رقومي
خواندم همه نسخه نجومي
پرگار چو طوف ساز گردد
در
گام نخست باز گردد
با پرده دريدگان خودبين
در
خلوت هيچ پرده منشين
نز علم فلک گره گشائيست
خود
در
همه علم روشنائيست
گرمايه جويست ور پشيزي
از چار گهر
در
اوست چيزي
در
پرده اين خيال گردان
آخر سببي است حال گردان
بر اوج سخن علم کشيده
در
درج هنر قلم کشيده
در
حال رسيد قاصد از راه
آورد مثال حضرت شاه
در
لافگه شگفت کاري
بنماي فصاحتي که داري
در
زيور پارسي و تازي
اين تازه عروس را طرازي
در
جستن گوهر ايستادم
کان کندم و کيميا گشادم
در
جستن اين متاع نغزم
يک موي نبود پاي لغزم
گر شغل دگر حرام بودي
در
چاره شب تمام بودي
بهرام نژاد و مشتري چهر
در
صدف ملک منوچهر
صد رستمش ارچه
در
رکابست
لشکر شکنيش ازين حسابست
در
سايه تخت پيل سايش
پيلان نکشند پيل پايش
يارب تو مرا کاويس نامم
در
عشق محمدي تمامم
زان شه که محمدي جمالست
روزيم کن آنچه
در
خيالست
مستوفي عقل و مشرف راي
در
مملکت تو کار فرماي
نومجلس و نو نشاط و نومهر
در
صدف ملک منوچهر
گر
در
پدرش نظر نياري
تيمار برادرش بداري
در
سحر سخن چنان تمامم
کايينه غيب گشت نامم
سايه که نقيصه ساز مردست
در
طنز گري گران نورداست
در
منکر صنعتم بهي نيست
کالا شب چارشنبهي نيست
در
دزدي من حلال بادش
بد گفتن من وبال باشد
گنجي که چنين حصار دارد
نقاب
در
او چکار دارد؟
در
جدول اين خط قياسي
ميکوش به خويشتن شناسي
گرچه همه کوکبي به تابست
افروختگي
در
آفتابست
چون
در
پدران رفته ديدم
عرق پدري ز دل بريدم
در
پرده اين ترانه تنگ
خارج بود ار نداني آهنگ
در
هر چه از اعتدال ياريست
انجامش آن به سازگاريست
آن عمر شده که پيش خوردست
پندار هنوز
در
نوردست
هم بر ورق گذشته گيرش
واکرده و
در
نبشه گيرش
ساقي مي ناب
در
قدح ريز
آبي بزن آتشي برانگيز
در
جستن رزق خود شتابند
سازند بدان قدر که يابند
ور يک جو سنگ تاب گيرد
خرسنگ
در
آفتاب گيرد
در
راه تلي بدين بلندي
گستاخ مشو به زرومندي
سيراب شوي چو
در
مکنون
از آب زلال عشق مجنون
در
حسرت آنکه دست بختش
شاخي بدر آرد از درختش
گر سرو بن کهن نبيند
در
سايه سرو نو نشيند
زنده است کسي که
در
ديارش
ماند خلفي به يادگارش
هرچ آن طلبي اگر نباشد
از مصلحتي به
در
نباشد
بسيار غرض که
در
نورداست
پوشيدن او صلاح مرد است
چون ديد پدر جمال فرزند
بگشاد
در
خزينه را بند
قيس هنري به علم خواندن
ياقوت لبش به
در
فشاندن
تعويذ ميان هم نشينان
در
خورد کنار نازنينان
زان دل که به يکديگر نهادند
در
معرض گفتگو فتادند
در
صحبت آن نگار زيبا
مي بود وليک ناشکيبا
هر صبحدمي شدي شتابان
سرپاي برهنه
در
بيابان
در
بوسه زدي و بازگشتي
بازآمدنش دراز گشتي
هر گنج که برقعي نپوشد
در
بردن آن جهان بکوشد
سيماب ستارها
در
آن صرف
شد ز آتش آفتاب شنگرف
ليلي به درخت گل نشاندن
مجنون به نثار
در
فشاندن
سودا زده زمانه گشته
در
رسوائي فسانه گشته
خويشان همه
در
شکايت او
غمگين پدر از حکايت او
مسکين پدرش بمانده
در
بند
رنجور دل از براي فرزند
در
پرده آن خيال بازي
بيچاره شده ز چاره سازي
مقصود بگو که پاس داريم
در
دادن آن سپاس داريم
گوهر به خلل خريد نتوان
در
رشته خلل کشيد نتوان
در
پيش صد آشنا که هستي
بيگانه چرا همي پرستي
ترکانه ز خانه رخت بربست
در
کوچگه رحيل بنشست
احرام دريده سر گشاده
در
کوي ملامت او فتاده
در
دل همه داغ دردناکي
بر چهره غبارهاي خاکي
اندازد
در
دم نهنگم
تا باز رهد جهان ز ننگم
صفحه قبل
1
...
263
264
265
266
267
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن