نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
چنانم
در
تجلي تو آباد
که گه خاکم گهي
در
سير چون باد
چنانم
در
تجلي همچو کوهي
که باشم
در
تجلي با شکوهي
منم
در
تو چنين آتش فکنده
ترا
در
ديد خود سرکش فکنده
منم چون بحر
در
درياي جانت
چنين آورده
در
شور فغانت
نگر قرآن من
در
عين آيات
که تا از صورت افتي
در
سوي ذات
مرا جويند و من
در
جمله موجود
مرا بودند و من
در
جمله معبود
مرا خوانند و من
در
جمله خوانم
مرا دانند و من
در
جمله دانم
تمامت انبيا
در
پيش بودش
شده تا روز محشر
در
سجودش
زحل
در
پيش قدرش
در
وحل ماند
بنزد رفعت او بي محل ماند
تمامت انبيا
در
پيش بودش
شده تا روز محشر
در
سجودش
زحل
در
پيش قدرش
در
وحل ماند
بنزد رفعت او بي محل ماند
چو خورشيدم که هستم راهبر من
در
آنره ميفشانم
در
و زر من
منم خورشيد پنهان گشته
در
خاک
نموده راز خود
در
سير افلاک
منم خورشيد و
در
دريا فتاده
چو جوهر
در
صفت يکتا فتاده
دمي جانم نموده روي
در
دل
در
اينجا گه نمودم راز مشکل
دمي عقلم
در
اينجا
در
تک و تاز
که تا پرده براندازم عيان باز
دمي
در
عشق بنمايم رخ خود
دمي
در
شوق گويم پاسخ خود
گهي بر گويم اين سر آشکاره
در
اينجا جزو و کل
در
من نظاره
دلم
در
شرع تو دم از يکي زد
دو همدم بو کلي
در
يکي زد
در
اين منزل زدي بيشک قدم تو
که تا
در
منزلي عين عدم تو
رفيقي کرده با جان
در
اينجا
در
اينجا آمدي ايجان از آنجا
تو چون
در
کل رسيدي جزو بگذار
تو چون
در
جان رسيدي عضو بگذار
چنان
در
شرح محبوس تو شد دل
کز آن
در
عاقبت شد عشق حاصل
چو عشق روي تو
در
جانم افتاد
حقيقت کز
در
ايمانم افتاد
همه
در
تست يکدم
در
يقين شو
يکي بنگر بديده اولين شو
همه
در
تست بردار اين حجابت
که
در
يکي نباشد اين حسابت
همه
در
تست و تو اندر وصالي
نه نقصاني که دائم
در
کمالي
حقيقت هر که بسپارد
در
اينجا
حجاب از پيش بردارد
در
اينجا
حقيقت
در
تو و تو
در
گماني
از آن يک رمز اينجا گه نداني
حقيقت
در
تو است و تو
در
اوئي
وليکن گر براندازي دو روئي
حقيقت را يقين يابي
در
اينجا
ابي صورت تو بشتابي
در
اينجا
يمن پيدا شد و
در
من نهان شد
بمن آدم
در
اينجا گه عيان شد
منت حاضر بدم
در
جان و
در
دل
منت مقصود کردم جمله حاصل
در
اين هجران وصال من تو درياب
در
اين قربت جمال من تو درياب
تو بيروني از آه
در
ره فتادم
ز بالا
در
سوي اين چه فتادم
چو ميترسي از آني باز
در
راه
فتاده عاشق و بيچاره
در
چاه
تو
در
خوف و بمانده
در
رجائي
فتاده اندر اين دام بلائي
چو پيرت
در
ره افکندست
در
خود
از آني ميروي با او تو بيخود
غم جانان خورد
در
خون نشيند
بجز او
در
همه غيري نبيند
بلا بيند نيارد دم زدن او
گهي
در
گفت باشد گاه
در
گو
گهي چون سالکانت
در
ره خويش
در
اندازد بسوي درگه خويش
در
آن سر جز پشيماني و حسرت
بماني
در
تف ناز ندامت
ترا تا جان بود
در
قالب ايدوست
حقيقت مغز باشي ليک
در
پوست
نهان گردد
در
آن خلوتگه يار
در
اينجا گه شود او آگه يار
در
اينجا آگهي صورت ندارد
در
اينجا آگهي ار خويش دارد
در
اينجا عين خونست و پليدي
در
اينجا گه يقين بر چون رسيدي
چو جان گردد صور
در
عالم گل
تني باشد که گردد
در
مکان دل
چو قطره عين دريا شد
در
اينجا
حقيقت بود يکتا شد
در
اينجا
وصال صورتست اندر دل خاک
در
اينجا گه رسد
در
صانع پاک
در
اينجا مخزن خود باز بيند
در
اينجا او حقيقت راز بيند
صفحه قبل
1
...
262
263
264
265
266
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن