167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • تا که پيوسته در امان باشي
    چون بدار الامانش پيوستي
  • در غم يار يار بايستي
    يا غمم را کنار بايست
  • در فراقند زين سفر ياران
    اين سفر را قرار بايستي
  • شير بيشه ميان زنجيرست
    شير در مرغزار بايستي
  • در غم يار، يار بايستي
    يا غمم را کنار بايستي
  • دل من شير بيشه را ماند
    شير در مرغزار بايستي
  • زندگاني مجلس سامي
    باد در سروري و خودکامي
  • بکشش در حمايتت کامروز
    تويي اهل زمانه را حامي
  • پهلوي اعتراض در ابليس
    گشت مردود رد رباني
  • در ره او نماند پاي مرا
    زانوم را نماند زانويي
  • عشق در کفر کرد اظهاري
    بست ايمان ز ترس زناري
  • پاي ذاالنون کشيد در زنجير
    سر منصور رفت بر داري
  • جز به کنج عدم نياسايي
    در عدم درگريز يک باري
  • کي بود کز وجود بازرهم
    در عدم درپرم چو طياري
  • بل هم احياء عند ربهم
    بخورد يرزقون در اسراري
  • بس! که گرين بانگ دهل نيستي
    همچو خيالات در اسرارمي
  • خيالي در تو آويزد، بيفتي
    ترا وهمي پژولاند، پژولي
  • در عشق درآمدي بچستي
    وانگاه تو لوح ما بشستي
  • در آتش عاشقي چنينم
    يا معتمدي و يا شفايي
  • بر آفتابست مه در کمي
    ازو دور ماند گه کاملي
  • مي گرد شب در، مانند اختر
    ان الليالي بحراللالي
  • در حلقه درآ بهر دل ما
    شکلي بکني دستي بزني
  • فاني لا اسطاع زورة زاير
    بجفنين مقروحين در الهوامل
  • در چاه فتاد دل، برآرش
    بيچاره و منتظر مدارش
  • تمسک کن به اسباب سماوات
    که در تنوير قنديل سمايي
  • سهيلي ديگري در چرخ معني
    يزکي کل روح کالاديم
  • بزد در بيشه جان، عشقش آتش
    بسوزانيد هرجا بد مجازي
  • هر روز بگه ز در درآيي
    بر دست شراب آشنايي
  • در مرگ حيات ديد عارف
    چون رست ز ديدهاي ناري
  • در خور عامست چنين شرحها
    کو صفت و معرفت ايزدي؟
  • اي در سر زلف تو پريشانيها
    واندر لب لعلت شکرافشانيها
  • انديشه در اين واقعه سرگردانست
    اين واقعه نيست درد بيدرمانست
  • در عالم گل گنج نهاني مائيم
    دارنده ملک جاوداني مائيم
  • نشنيدستي تو نام من در عالم
    من هيچکسم هيچکسم هيچکسم
  • عشقت صنما چه دلبريها کردي
    در کشتن بنده ساحريها کردي
  • گر هيچ نشانه نيست اندر وادي
    بسيار اميدهاست در نوميدي
  • ديوان ناصر خسرو

  • چونکه از خيل ديو نگريزي
    در حصار مسبب الاسباب؟
  • خالد بر بستر خزست و بز
    جعفر در آرزوي بورياست
  • کارکنانند ز هر در وليک
    کار کني صعبتر اندر گياست
  • خوي نيکو و داد در امت
    اثر مصطفاي مختار است
  • تدبير بکن، مباش عاجز
    سر خيره مپيچ در قزاگند
  • پروردگان دايه قدسند در قدم
    گوهرنيند اگرچه به اوصاف گوهرند
  • منبر عالمان گرفته ستند
    اين گروهي که از در دارند
  • در کشاورز دين پيغمبر
    اين فرومايگان خس و خارند
  • خط خداي زود بياموزي
    گر در شوي به خانه پيغمبر
  • ببريده در آشيان تقديس
    وصف تو ز جبرئيل شه پر
  • معشوق جهاني و نداري
    يک عاشق با سزاي در خور
  • اي باز هوات در ربوده
    از دام زمانه چون کبوتر
  • در قشر بمانده کي تواني
    ديدن به خلاصه مقشر؟
  • بل گندمش آنگهي ببايست
    کز خلد نهاد پاي بر در
  • در سجده نکردنش چه گوئي؟
    مجبور بده ست يا مخير؟
  • بيهوده مجوي آب حيوان
    در ظلمت خويش چون سکندر
  • در سور جهان شدم وليکن
    بس لاغر بازگشتم از سور
  • برآمد سپاه بخار از بحار
    سوارانش پر در کرده کنار
  • با زرق بفروشد تنش
    در دام خويش آرد سرش
  • گر بنگرد در خويشتن
    مردم به چشم خاطرش
  • بر ديگران در علم تو
    حيدست فضل و مفخرش
  • فخرست روز حشر ما
    در گردن جان چنبرش
  • ليکن نشتابد در کارهاش
    زانکه نه اين است سزاي جزاش
  • ور نداني تو يار قابيلي
    مانده جاويد در عذاب وبيل
  • گفت «ني » گفتمش «چو در عرفات
    ايستادي و يافتي تقديم
  • در مسکني که هيچ نفرسايد
    فرسوده گشت هيکل مسکينم
  • يکچند پيشگاه همي ديدي
    در مجلس ملوک و سلاطينم
  • منگر بدان که در دره يمگان
    محبوس کرده اند مجانينم
  • توفيق دهم برانکه در دل
    جز تخم رضاي تو نکارم
  • از بيم سپاه بوحنيفه
    بيچاره و مانده در حصارم
  • در دوستي رسول و آلش
    بر محنت پاي مي فشارم
  • من گر تو به بلخ شهرياري
    در خانه خويش شهريارم
  • نايد شر و مکر درشمارم
    نه دوغ دروغ در تغارم
  • چون در تمام گردم، آنگه
    اين تيره صدف بدو سپارم
  • در دست امير و شاه ندهم
    بر آرزوي مهي مهارم
  • بر اسپ معاني و معالي
    در دشت مناظره سوارم
  • چون حمله برم به جمله خصمان
    گمراه شوند در غبارم
  • شش بود رسول نيز مرسل
    بنديش نکو در اعتذارم
  • تيغ حجت به روز روشن
    در حلق امام تو شکستم
  • دل در شکمش به تير برهان
    هرچند نخواستي تو خستم
  • بر دشت فصاحت مطير ميغم
    در باغ بلاغت بزان شمالم
  • من گوهر دين رسول حقم
    منکوهم اگر مانده در حبالم
  • در باغ شريعت پيمبر
    کس نيست جز آل او دهاقين
  • در دولت فاطمي بياگن
    ديوانت به شعر حجت آگين
  • خيز به فرمان امام جهان
    برکش در بحر سخن بادبان
  • گر در نماز شعرش برخواني
    روح الامين کند سپست آمين
  • ديوان برميدند چون بديدند
    در دست من انگشتري ي سليمان
  • ايمني در بزرگ ملکت او
    گستريده فراخ شادروان
  • گمراه شدي چو بر تو بگذشت
    در جامه جبرئيل شيطان
  • حاکم درخورد شهريان بايد
    نيکو نبود فرشته در گلخن
  • در کارهاي ديني و دنيائي
    جز همچنان مباش که بنمائي
  • دلتنگ مشو بدانکه در يمگان
    ماندي تنها وگشته زنداني
  • تا ميوه جانفزاي يابي
    در سايه برگ مرتضائي
  • آز نگردد ابدا گرد آنک
    در شکم مادر گردد غني
  • پولاد نرم کي شود و شيرين
    گرچه در انگبينش بياغاري؟
  • اي حجت خراسان در يمگان
    گرچه به بند سخت گرفتاري
  • گرفتم در کنارش روزگاري
    کنون شايد کزو گيرم کناري
  • در گردنش از عقيق تعويذ
    بر سرش کلاه ارغواني
  • بيچاره شود به دست مستان در
    هشيار اگرچه هست عياري
  • چون گشت حال خلق جهان يارب
    بفرست در جهانت نگهباني
  • در مغز پرفساد کجا آيد
    جز کز خيال فاسد مهماني؟
  • از آتش نيابند زنهار کس
    چو نايند در زينهار علي
  • جستن پيشيت بفرمودمي
    گرت به پيشي در بيشيستي
  • در خلل ظلمت بودي اگر
    خلق ز پيغمبر خاليستي؟