نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
که جان زان امر آمد
در
سوي خاک
در
اين تاريکناي از ديدن پاک
چو تو ايشان همه
در
گفتگويند
عجايب تر ز تو
در
جستجويند
چو يار اينجاست کلي
در
گرفته
حقيقت شيب و بام و
در
گرفته
که جانانت چنين
در
بود مانده
زيانت
در
پي اين سود مانده
حقيقت يار
در
من ناپديدست
مرا اسمي
در
اين گفت و شنيدست
تو
در
بند قفس تا چند باشي
بگو تا خود يکي
در
بند باشي
چه باشد جان که
در
خورد تو باشد
بود درمان که
در
درد تو باشد
بود واصل
در
اينجا بي طبيعت
يکي را ديده
در
عين شريعت
از آن حضرت کسي کو ديد چون من
يکي شد
در
درون و
در
برون من
چناني گرم رو اندر ره يار
که
در
ره ميفشاني
در
اسرار
اگر چه پرده بازي پرده بر
در
که تا راز اوفتد زين پرده بر
در
سلوکي کرد بس
در
عين اشيا
ز پنهان شد دگر
در
سوي پيدا
صدف بگذاشتم
در
بحر بيرون
شدم تا نام من شد
در
مکنون
چو گشتم شاه خود را حلقه
در
گوش
بهم کرد آنگهي چون حلقه
در
گوش
چنان شوري
در
اينعالم فکندست
که که شوري
در
دل آدم فکندست
چو خود بنوشت اين بودست
در
بود
چنين رفتست
در
اسرار معبود
همه قرآن
در
اين اسرار درجست
بمير از خود که جمله
در
تو درج است
بخندان ديو اينجا
در
ره تست
بگويم
در
درونت همره تست
همه
در
تست و تو
در
حق نهاني
که بيرون از مکين واز مکاني
همه جوياي او او
در
ميان نه
جهان زو پر شده او
در
جهان نه
مرا جام تو مي بايد
در
اينجا
که رازم جمله بگشايد
در
اينجا
دلم خون گشت چون
در
خاک ماندست
عجايب پرده
در
خاک ماندست
سخن
در
وصل و ديگر
در
فراقست
که جانم سوي جانان ز اشتياقست
مرا پروز ده
در
کويت ايجان
که آيم پر زنان
در
سويت ايجان
چنان از اشتياقت روز با شب
عجائب ميبرم
در
رنج و
در
تب
تب عشق تو
در
جان حزين است
در
آندردم گمان عين اليقين است
ز شوق تست
در
دريا تف جوش
گهي
در
شور و گاهي مانده خاموش
خيالت جمله مي بينند
در
خواب
فتاده جمله
در
درياي پر آب
وصالت يافت
در
کون و مکان باز
از آن شد
در
بروي تو چنين باز
چو خود را با تو اينجاگه يکي ديد
طمع را
در
دوئي
در
عشق ببريد
چنان پنهاني ايجان
در
دل و جان
که پنهان ميکني
در
جان و دل جان
چو نورتست
در
عالم گرفته
حقيقت شيب و بام و
در
گرفته
چو نور تست
در
دريا فتاده
از آن شورست
در
دريا فتاده
گهرريز است نورت
در
همه جا
توئي بيجا و نورت
در
همه جا
تعالي الله از اين ذات پر انوار
که بنمودست خود
در
پنج و
در
چار
چنان ماهست حيران مانده
در
تاخت
که هر مه
در
ره بود تو بگداخت
اگر چه عقل بيرونست از جد
فرومانده ست او
در
نيک و
در
بد
منم اول منم آخر
در
اينجا
منم باطن منم ظاهر
در
اينجا
توئي آدم کنون
در
عين جنت
رسيده اينزمان
در
عين قربت
در
اينجا کن طلب هر راز اول
يکي بين و مشو
در
خود معطل
ز فرقم تا قدم بنموده روي
توئي
در
باطنم
در
گفت و درگوي
چنان عطار
در
تو ناپديد است
که گويا با تو
در
گفت و شنيد است
توئي
در
بود من پيدا نموده
مرا
در
عشق خود شيدا نموده
در
اين ديري که مينا رنگ آمد
در
او هر نقش رنگارنگ آمد
چرا
در
دير بنشستي تو
در
سير
که خواهد گشت ويران ناگهان دير
دلت
در
بند بت تو بت پرستي
که
در
اين ديرها مانده تو هستي
تو مستي اينزمان و مانده
در
دير
در
اين مستي کني هر لحظه سير
در
اين دير فنا مردان رهبر
دل اندر وي نبسته رفت
در
بر
همه
در
خويش و بيخويشند مانده
همه کشتي
در
اين بحرند رانده
بسي رفتند وين دم
در
حضورند
در
آن وادي حقيقت عين نورند
صفحه قبل
1
...
260
261
262
263
264
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن