167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

ديوان سلمان ساوجي

  • انجمن چون انجم چرخند زين غم در کبود
    مردمان چون مردم چشمند يکسر در سياه
  • آنکه کلک او دواي ملک دارد در دوات
    وآنکه لطف او شفاي خلق دارد در شفاه
  • در جناب عصمتت مهر فلک را نيست بار
    در حريم حرمتت باد صبا را نيست راه
  • نوعروس حشمتت خورشيد را در بزم چاه
    چون مرصع مجمري در زير دامان يافته
  • قصه يوسف، جهان در قعر چاه انداخته
    نامه حاتم، فلک در طي نسيان يافته
  • دست در بخشت کزوکان در دهان انداخت خاک
    بحر پردل را حريف آب دندان يافته
  • اژدهاي رايتت در دامن آخر زمان
    فتنه ها را چون کشف سر در گريبان يافته
  • تا شده طيار شاهين در هواي همتت
    پيش مردم در ترازو سنگ وزر يکسان شده
  • هر کجا خنديده شير رايتت در روي خصم
    در سرش شمشير با آهن دلي گريان شده
  • خواص خاص زعامي مجو که ممکن نيست
    که آنچه در دل بحر است در شمر يابي
  • تو در مزارع دنيا چو تخم بدکاري
    در آخرت هم ازين جنس بارو بريابي
  • اگر به نسخه تشريح چشم در نگري
    شروح صنع در اين جلد مختصر يابي
  • هر سواري بود گاه حمله بردن در نبرد
    آهنين کوهي روان در عرض گاه محشري
  • نه در بزم مي دوستان مي نوازي
    نه در رزم بر دشمنان مي دواني
  • در اهل جهان، بلکه در خانه خود
    عجب آتشي زد سپهر دخاني!
  • که در بارگاه تو از فرط حشمت
    زنند آسمانها در آستاني
  • اي دل! درين ديار، نشان و نامجوي
    جز در ديار ما، مطلب، در ديار ما
  • بهار، شرح جمال تو داده، در يک فصل
    بهشت، ذکر جميل تو کرده در هر باب
  • در سرم، زلف تو، سودا انداخت
    کار من زلف تو در پا، انداخت
  • آفتابي، امشبم، در خانه طالع مي شود
    گوييا در خانه طالع، کدامين کوکب است؟
  • امشب، چراغ مجلس ما، در گرفته است
    در تاب رفته و سخن، از سر گرفته است
  • بود در بند تعلق، سلمان
    به کمند تو در افتاد و برست
  • ديگران را در کمندآور، که همچون زلف تو
    هر رگي در گردن جانم، طنابي، ديگرست
  • کاشکي ديدي، گل رخسار خود در آينه
    تا بدانستي که در پاي دل من، خار کيست؟
  • هر که در راهش، نشان را گم نکرد
    در ميان عاشقان، نامي نداشت