167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • بود گنج معرفت در کنج ويران دلم
    آتشي افتاد و گنج و کنج ويرانم بسوخت
  • شمع معنبر نهاد مجلس جان برفروخت
    در دل مجمر مرا زود چو عودم بسوخت
  • سوخته اي همچو من در همه عالم مجوي
    کز نفس سيدم جمله وجودم بسوخت
  • در خرابات ساقي سرمست
    درد ما را به صد دوا بنواخت
  • شهرتي يافت در جهان که به عشق
    نعمت الله را خدا بنواخت
  • در سواد کفر زلفش نور ايمان رو نمود
    ظلمت کفرش بجو گر نور ايمان بايدت
  • بايدت چون گوي گرديدن به سر در کوي دوست
    گر ز دست پادشه انعام چوگان بايدت
  • گر در اين دريا درآئي همچو ما
    عين ما روشن ترا بنمايدت
  • خودنمائي مي کني با عاشقان
    در دوئي آن يک کجا بنمايدت
  • چشمم به نور معني ديده جمال صورت
    در آينه نموده نقشي خيال صورت
  • چونکه معني ماست صورت او
    نور چشم است و در نظر صورت
  • دوستي خاندان درد دلم را دواست
    جان علي ولي در حرم کبرياست
  • در حرم ما درآ محرم مستانه شو
    ميکده عاشقان با تو بگويم کجاست
  • در خرابات مغان مستيم و جام مي بدست
    هاي و هوي عاشقان از نعره مستان ماست
  • گنج اگر جوئي بيا کنج دل ويران بجو
    زانکه گنج کنت کنزا در دل ويران ماست
  • صبا که غاليه سائي همي کند هرسو
    چو باد گشته روان در هواي سيد ماست
  • تا بوسه داده ايم رکاب جلال او
    سرخيل عاشقان جهان در رکاب ماست
  • روح القدس ببسته ميان همچو خادمان
    در روز وشب مجاور درگاه باب ماست
  • عقل مخمور است و ما مست وخراب
    عشقبازي آيتي در شأن ماست
  • هفت دريا را چو موجي ديده ايم
    غرقه در درياي بي پايان ماست
  • منزلاتي که ديده اي در راه
    منزلي چند از منازل ماست
  • ما به عشق او به ميدان آمديم
    گوي عالم در خم چوگان ماست
  • بر سر کوي دوست جان بازي
    در ره اهل دل طريقت ماست
  • ما در اين درياي بي پايان خوشي افتاده ايم
    آبروي عالمي اي يار از درياي ماست
  • چشم ما روشن به نور روي او باشد مدام
    اين چنين نورخوشي در ديده بيناي ماست