نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
شرف نامه نظامي
ز پيروزي شه
در
آوردگاه
سرم بر فلک شد ز نيروي شاه
رسن بسته چون غول بر دست و پاي
مرا
در
يکي خانه کردند جاي
ببوسيد برحلقه نوش او
سخن گفت چون حلقه
در
گوش او
که اي تازه گلبرگ ناديده گرد
به مهر خدا پيکري
در
نورد
نوائي زد از نغمه هاي نوي
نو آيين سرودي
در
او پهلوي
مي لعل
در
جام ناخورده بود
نسفته دري دست ناکرده بود
دگر ره توقف پسنديده داشت
که تاراج بدخواه
در
ديده داشت
چو نوشين مي اندر دهن ريختند
به خوش خواب نوشين
در
آويختند
در
آن آرزوگاه با دور باش
نکردند جز بوسه چيزي تراش
ترنگ کمان رفته
در
مغز کوه
فشافش کنان تير بر هر گروه
ز بيداد کوپال پيل افکنان
فلک جامه
در
خم نيل افکنان
سم باد پايان ز خون چون عقيق
شده تا نمد زين به خون
در
غريق
ز هر قبضه خنجري
در
شتاب
برآورده چون اژدها سر ز خواب
بجنبيد خسرو چو درياي نيل
سر دشمن افکند
در
پاي پيل
هزيمت
در
افتاد بدخواه را
جهان داد شاهي جهان شاه را
بيا ساقي آن جام گوهر فشان
به ترکيب من گوهري
در
نشان
رونده
در
او آبهاي زلال
گوارا چو مي گر بود مي حلال
دبيران پژوهش به کار آورند
کم و بيش آن
در
شمار آورند
چو لختي
در
آن چرمها بنگريست
ندانست کان چرم آموده چيست
اگر سيم هر کشوري
در
عيار
بگردد به هر سکه چون روزگار
به فرزانه گفتا که
در
خسروي
سياست کند دست شه را قوي
در
اين کشور از هر چه من ديده ام
به اينست و اين را پسنديده ام
ملک
در
سراپاي آن جانور
به عبرت بسي ديد و جنباند سر
در
آن مرغزار خوش دل گشاي
خوش افتاد شه را که خوش بود جاي
به مولائيش حلقه
در
گوش کرد
برو کين رفته فراموش کرد
ز بهر عمارت
در
آن رخنه گاه
بسي مالشان داد جز برگ راه
شب و روز خسرو
در
آن مرغزار
گهي عيش مي کرد و گاهي شکار
در
اين جاي سختي نگيريم سخت
از اين چاه بي بن برآريم رخت
مکن جز طرب
در
مي انديشه اي
پديد است بازار هر چه پيشه اي
چه پيچيم
در
عالم پيچ پيچ
که هيچست ازو سود و سرمايه هيچ
بيا تا نشينيم و شادي کنيم
شبي
در
جهان کيقبادي کنيم
مشو
در
حساب جهان سخت گير
همه سخت گيري بود سخت مير
به نوشين لب آن جام را نوش کرد
ز لب جام را حلقه
در
گوش کرد
سر آغوش و گيسوي عنبر فشان
رسن وار
در
عطف دامن کشان
به فرمان شه چنگ را ساز کرد
در
درج گوهر ز لب باز کرد
شه ار چون سليمان شود ديو بند
مرا
در
جهان هست ديوانه چند
گر او حقه ها دارد از لعل و
در
مرا حقه اي خست از لعل پر
گر او را علم هست بالاي سر
مرا صد علم هست بيرون
در
چو تنگ شکر
در
عقيق آورم
ز پسته شراب رحيق آورم
بدين قند کو با شکر خنديست
در
بوسه بين چون سمرقنديست
در
باغ ما را که شد ناپديد
بجز باغبان کس نداند کليد
شکر چاشني گير نوش منست
گهر حلقه
در
گوش گوش منست
کرشمه چو
در
چشم مست آورم
صد از دست رفته به دست آورم
مبارک درختم که بر دوستم
برآور گلم گر چه
در
پوستم
برآنم که دستان به کار آورم
چو چنگ خودش
در
کنار آورم
چنان خسبم از مهر آن آفتاب
که سر
در
قيامت برآرم ز خواب
مرا با تو
در
باد و بستن مباد
شکن باد ليکن شکستن مباد
بس اين سنگ سخت از دل انگيختن
به نازک دلان
در
نياميختن
چو من ميوه
در
سايه خانه بس
که ناخوش بود ميوه خانه رس
چه دلها که خون شد ز خون خوردنم
چه خونها که ماندست
در
گردنم
صفحه قبل
1
...
2599
2600
2601
2602
2603
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن