نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان شاه نعمت الله ولي
عاشق دريا دلي از ما طلب
آنچنان گوهر
در
اين دريا طلب
در
وجود خويشتن سيري بکن
آنچه گم کردي هم آنجا واطلب
چشم ما از نور رويش روشن است
نور او
در
ديده بينا طلب
در
محيط عشق ما گوهر طلب
هفت دريا را بجو ديگر طلب
جان باقي يابي از جانان خود
گر فنا گردي چو ياران
در
طلب
اين سرتو چون کلاه آن سر است
سربنه
در
پاي او آن سر طلب
هرکجا جام مئي يابي بنوش
نعمت الله را
در
آن ساغر طلب
نقد گنج کنت کنزا را طلب
گوهر
در
يتيم از ما طلب
چشم عالم روشن است از نور او
نور او
در
ديده بينا طلب
مدتي بودم مجاور
در
عجم
گرچه اصلم باشد از ملک عرب
در
ديار تو غريبيم و هوادار غريب
خوش بود گر بنوازي صنما يار غريب
ما دعا گوي غريبان جهانيم همه
در
همه حال خدا باد نگهدار غريب
در
کوي خرابات نشستيم به عشرت
با سيد سرمست و حريفان خرابات
در
زمزمه مطرب عشاق کلامم
حيران شده است بلبل گلزار خرابات
از غيرت آن شاهد سرمست يگانه
ديار نمي گنجد
در
دار خرابات
عارفي چون او
در
اين عالم که ديد
جمع کرده ممکنات و واجبات
سالها بايد که تا پيدا شود
همچو سيد سيدي
در
کائنات
هر که او
در
سايه فر هما مأوا گرفت
گرچه گنجشکي بود شهباز گردد عاقبت
سيد از بنده تميزي گر کند صاحبدلي
در
ميان عارفان ممتاز گردد عاقبت
اين چنين چون بدن پديد آورد
همچو جان
در
بدن روانم ساخت
آتش عشق تو دل
در
بر بسوخت
باز زرين بال عقلم پر بسوخت
غرقه بحر زلاليم اين عجب
جان ما از تشنگي
در
بر بسوخت
عکس رويت بر رخ ساغر فتاد
آب آتش رنگ
در
ساغر بسوخت
آتشي ظاهر شد و پيدا و پنهانم بسوخت
شمع عشقش
در
گرفت و رشته جانم بسوخت
عود دل را سوختم
در
مجمر سينه خوشي
از تف آن دامن و گوي گريبانم بسوخت
صفحه قبل
1
...
2599
2600
2601
2602
2603
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن