نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
شرف نامه نظامي
جرم چون
در
آن فر زيبنده ديد
دل از جنگ شيران شکيبنده ديد
گشادند بر يکديگر تيغ تيز
که ره بسته شد پاي را
در
گريز
همان جودره سوي ميدان شتافت
که
در
خود يکي ذره سستي نيافت
هم آخر
در
ابرو يکي چين فکند
سر جودره بر سر زين فکند
يکي نامور بود طرطوس نام
به مردي درآورده
در
روس نام
سوي هندي آمد چو سيلي به جوش
که از کوه
در
پستي آرد خروش
بران بود کارد عنان سوي جنگ
دگر باره
در
عزمش آمد درنگ
چنان غرق
در
آهن اندام او
که بي دانه جز بر نفس کام او
چنان زد که از تيغ گردن زنش
سر دشمن افتاد
در
دامنش
چو بر خون شتابنده شد نيش او
نيامد کس از بيم
در
پيش او
در
آن حمله کان کوه آهسته کرد
صد افکند و صد کشت و صد خسته کرد
بدين گونه مي کرد پيگارها
همي ريخت آتش
در
آن خارها
چو
در
برقع کوه رفت آفتاب
سر روز روشن درآمد به خواب
به تاريکي شب چنان شد نهان
که نشناختن هيچکس
در
جهان
در
انديشه مي گفت کان شهريار
که امروز کرد آنچنان کارزار
چو شيران وحشي
در
آن سلسله
جهان کرده پر شور و پر مشغله
سلاحش نه جز آهني سر به خم
کز او کوه را
در
کشيدي به هم
سلاحي نه
در
قبضه دست او
همه با سلاحان شده پست او
اگر ماده گر نر بود
در
ستيز
برانگيزد از عالمي رستخيز
به نيروي پشم است بازارشان
متاعي جز اين نيست
در
بارشان
سرون
در
فشارد به شاخ بلند
چو ديوي بخسبد دران ديو بند
وگر سخت باشد
در
آن بستگي
به روي آورندش به آهستگي
چو گردد چنان آتشي جنگجوي
نماند ز جاي
در
کسي رنگ و بوي
جهاندار
در
کار آن پاي لغز
ازان داستان ماند شوريده مغز
سپه را برآراست خاور خديو
در
انديشه زان مردم آهنج ديو
شه روم
در
قلب چون تند شير
چو کوهي روان خنگ ختلي به زير
ز خاريدن کوس خارا شکاف
پر افکند سيمرغ
در
کوه قاف
سپاه از دو سو مانده
در
داوري
که دولت کرا مي کند ياوري
شه از هول آن بازي سهمناک
بترسيد کافتد سپه
در
هلاک
در
آن خشمناکي به فرزانه گفت
که دولت ز من روي خواهد نهفت
تک و تاب شاهان بود اندکي
تب شير
در
سال باشد يکي
اگر چاره
در
سنگ خارا شود
به تدبير و تيغ آشکارا شود
وليکن
در
اختر چنانست راز
که چون شاه عالم شود رزمساز
سرش را مگر
در
کمند آوري
به خم کمندش به بند آوري
چو
در
زير زنجيرش آري اسير
برو خواه شمشير زن خواه تير
چو آن گور وحشي
در
آن دستبرد
از افتادن و خاستن گشت خرد
تبيره چنان شد
در
آن خرمي
که آمد به رقص آسمان بر زمي
اگر ماند
در
بند آن رهزنان
برون آوريمش به زخم سنان
وگر رفت از آن رفته
در
نگذريم
چنان به که بر ياد او مي خوريم
چو مستي درامد بران شوربخت
بغلطيد چون سايه
در
پاي تخت
دگر گفت چون مي
در
او کرد کار
سوي خانه خويش بربست بار
در
آن مانده کاين پرده نيلگون
چه شب بازي از پرده آرد برون
به آزرم
در
پيش خسرو نهاد
به رسم پرستش زمين بوسه داد
چو شه ديد
در
خرگه آن ماه را
ز مردم تهي کرد خرگاه را
در
آن ترک خرگاهي آورد دست
شکنج نقابش ز رخ برشکست
پري پيکري شوخ و مست آمده
پريوار
در
شب به دست آمده
تو آن آفتابي
در
اين روزگار
که هم تيغ گيري و هم تاجدار
چو
در
بزم باشي جهان خسروي
چو رزم آزمائي جهان پهلوي
به درگاه شاهم فرستاد و گفت
که درهاست اين درج را
در
نهفت
سوم روز چون بخت ياري نکرد
گرفتار دشمن شدم
در
نبرد
صفحه قبل
1
...
2598
2599
2600
2601
2602
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن