167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

مثنوي معنوي

  • تا ببيني چاشني زندگي
    سلطنت بيني نهان در بندگي
  • دست اشکسته برآور در دعا
    سوي اشکسته پرد فضل خدا
  • روي نفس مطمئنه در جسد
    زخم ناخنهاي فکرت مي کشد
  • مي فزايد در وسايط فلسفي
    از دلايل باز برعکسش صفي
  • شد محمد الپ الغ خوارزمشاه
    در قتال سبزوار پر پناه
  • تنگشان آورد لشکرهاي او
    اسپهش افتاد در قتل عدو
  • اتصالي که نگنجد در کلام
    گفتنش تکليف باشد والسلام
  • قانعي با دانش آموخته
    در چراغ غير چشم افروخته
  • صوفييم و خرقه ها انداختيم
    باز نستانيم چون در باختيم
  • تا بداني در عدم خورشيدهاست
    وآنچ اينجا آفتاب آنجا سهاست
  • تا بخاراي دگر بيني درون
    صفدران در محفلش لا يفقهون
  • مشتري را صابران در يافتند
    چون سوي هر مشتري نشتافتند
  • بيشتر کارد خورد زان اندکي
    که ندارد در بروييدن شکي
  • شعله در بنگاه انساني زنيم
    خار را گلزار روحاني کنيم
  • در مقام سنگي آنگاهي انا
    وقت مسکين گشتن تست وفنا
  • زان ضلالتهاي ياوه تازشان
    حفره ديوار و در غمازشان
  • نام من در نامه پاکان نوشت
    دوزخي بودم ببخشيدم بهشت
  • حمله زن در ميان کارزار
    نشکند صف بلک گردد کارزار
  • در شکر غلطيد اي حلواييان
    هم چو طوطي کوري صفراييان
  • نردبانهاييست پنهان در جهان
    پايه پايه تا عنان آسمان
  • بلک طبعا خصم جان آدميست
    از هلاک آدمي در خرميست
  • در گدايي لفظ نادر ناورم
    جز طريق خس گدايان نسپرم
  • منکر فعل خداوند جليل
    هست در انکار مدلول دليل
  • خشم در تو شد بيان اختيار
    تا نگويي جبريانه اعتذار
  • عشق صورتها بسازد در فراق
    نامصور سر کند وقت تلاق
  • مثقلان خاک بر جا ماندند
    سابقون السابقون در راندند
  • گر نگويي راست حمله آرمت
    در رياضت سخت تر افشارمت
  • از چهي بنموده معدومي خيال
    تا در اندازد اسودا کالجبال
  • داستان ذوق امر و چاشنيش
    بشنو اکنون در بيان معنويش
  • زانک استکمال تعظيم او نکرد
    ورنه نسيان در نياوردي نبرد
  • پاک سبحاني که سيبستان کند
    در غمام حرفشان پنهان کنند
  • در نبي بشنو بيانش از خدا
    آيت اشفقن ان يحملنها
  • علم و آدابش تمام آموخته
    در دلش شمع هنر افروخته
  • در ميان امت مرحوم باش
    سنت احمد مهل محکوم باشد
  • عاشقي بودست در ايام پيش
    پاسبان عهد اندر عهد خويش
  • مطرب آغازيد پيش ترک مست
    در حجاب نغمه اسرار الست
  • عجز زنجيريست زنجيرت نهاد
    چشم در زنجيرنه بايد گشاد
  • در خلاي گوش باد جاذبش
    مدرک صدق کلام و کاذبش
  • سهل دادي زانک ارزان يافتي
    در نديدي حقه را نشکافتي
  • سيليش اندر برم در معرکه
    زانک لا تلقوا بايدي تهلکه
  • پس بگو کو جنبش و جولانتان
    بحر افکندست در بحرانتان
  • هم خميري خمر طينه دري
    گرچه عمري در تنور آذري
  • چونک در خلاقيم تنها توي
    کار رزاقيم تو کن مستوي
  • باز ارجاء خداوند کريم
    در دلش بشار گشتي و زعيم
  • در درون بيشه شيران منتظر
    تا شود امر تعالوا منتشر
  • يا ابيت عند ربي خواندي
    در دل درياي آتش راندي
  • آتش نمرود ابراهيم را
    صفوت آيينه آمد در جلا
  • آن مريد ذوالفقارانديش تفت
    در هواي شيخ سوي بيشه رفت
  • در تلاقي روزگارت مي برند
    يادهاشان غايبي ات مي چرند
  • لاف شيخي در جهان انداخته
    خويشتن را بايزيدي ساخته
  • من بدين يک بار قانع نيستم
    در هوايت طرفه انسانيستم
  • در نظر بودش مقامات العباد
    لاجرم نامش خدا شاهد نهاد
  • جمله فرزندانش در اشغال مست
    خود نگفتندي که بابايي بدست
  • در رخي بنهد شعاع اختري
    که شود شاهي غلام دختري
  • دانم آنجا در مکافات ايزدت
    سروري جاودانه بخشدت
  • کي دهد زندانيي در اقتناص
    مرد زنداني ديگر را خلاص
  • ايستاده پيش سلطان ظاهرش
    در رياض غيب جان طايرش
  • چونک هنگام فراق جان شود
    ديو دلال در ايمان شود
  • وز درونشان عالمي بي منتها
    در ميان خرگهي چندين فضا
  • روز کشتن روز پنهان کردنست
    تخم در خاکي پريشان کردنست
  • درعدم پنهان شده موجوديي
    در سرشت ساجدي مسجوديي
  • فاعل و مفعول در روز شمار
    روسياهند و حريف سنگسار
  • ذکر استثنا و حزم ملتوي
    گفته شد در ابتداي مثنوي
  • کمترين عيب مصور در خصال
    چون پياپي بينيش آيد ملال
  • چون پيمبر گفته مؤمن مزهرست
    در زمان خاليي ناله گرست
  • دلوها وابسته چرخ بلند
    دلو او در اصبعين زورمند
  • آفتابي در يکي ذره نهان
    ناگهان آن ذره بگشايد دهان
  • دست اندازيم چون اسپان سيس
    در دويدن سوي مرعاي انيس
  • ديوان شمس

  • دلا در بزم شاهنشاه دررو
    پذيرا شو شراب احمري را
  • در دامن اوست عين مقصود
    بر ما بفشاند آستين را
  • هر چند طلسم اين جهاني
    در باطن خويشتن تو کاني
  • در عشق بدل شود همه چيز
    ترکي سازند ارمني را
  • ز ايمان اگرت مراد امنست
    در عزلت جوي ايمني را
  • در خانه دل همي رسانند
    آن ساغر باقي هني را
  • خورشيد و هزار همچو خورشيد
    در حسرت تست اي معلا
  • رحم آر مها که در شريعت
    قربان نکنند لاغري را
  • اي ساقي روح از در حق
    مگذار حق برادري را
  • اي بگفته در دلم اسرارها
    وي براي بنده پخته کارها
  • هله اي کيا نفسي بيا
    در عيش را سره برگشا
  • شمس تبريز موسي عهدي
    در فراقت مدارهارون را
  • بسته بدانست در آسمان
    تا بکشد چون تو گشاينده را
  • خوب کليدي در بربسته را
    خوب کمندي دل آواره را
  • در خرد طفل دوروزه نهد
    آنچ نباشد دل فرزانه را
  • چو اول ديدمش جانيم بخشيد
    بدانستم که در ايثار چونست
  • هشيار مباش زان که هشيار
    در مجلس عشق سخت رسواست
  • درنده آنک گفت پيدا
    سوزنده آنک در نهان گفت
  • در خرمنت آتشي درانداخت
    کز خرمن خود دهد زکاتت
  • گر جام سپهر زهرپيماست
    آن در لب عاشقان چو حلواست
  • دودت نپزد کند سياهت
    در پختنت آتشست کاستاست
  • هرچ از تو نهان کند بگويد
    در گوش ضمير رازدانت
  • اندر سفرست ليک چون مه
    در طلعت خوب خود مقيمست
  • گويي که خداي عالمي نو
    در عالم کهنه آفريده ست
  • بس ساکن بي قرار ديدم
    در آتش عشق بي قرارت
  • يک لحظه ز کوي يار دوري
    در مذهب عاشقان حرامست
  • آمدي کآتش در اين عالم زني
    وانگشتي تا نکردي عاقبت
  • بجهم حلقه زلفش گيرم
    که در آن حلقه تماشا خوشکست
  • دل برهيد از دغل روزگار
    در بغل عشق خزيدن گرفت
  • شراب عاشقان از سينه جوشد
    حريف عشق در اسرار باشد
  • دهان جمله غمگينان بخندد
    بدين قندي که در دندان درآمد
  • در آينه عکس قيصر روم
    گر نيست بدانک زنگ دارد