167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

شرف نامه نظامي

  • ز تاب جواني به جوش آمدند
    در آن داوري سخت کوش آمدند
  • به پيران قفچاق پوشيده گفت
    که زن روي پوشيده به در نهفت
  • چو در روي بيگانه ناديده به
    جنايت نه بر روي بر ديده به
  • وگر شاه را نايد از ما درشت
    چرا بايدش ديد در روي و پشت
  • چو بشنيد شاه آن زبان آوري
    زبون شد زبانش در آن داوري
  • هر آن زن که در روي او بنگرد
    بجز روي پوشيده زو نگذرد
  • به شرطي که شاه آرد آنجا نشست
    وزو هر چه در خواهم آرد به دست
  • نو آيين عروسي در آن جلوه گاه
    برآراست از خاره سنگي سياه
  • هرانزن که ديدي در آزرم اوي
    شدي روي پوشيده از شرم اوي
  • نگارنده را گفت شه کاين نگار
    در اين سنگ دل قوم چون کرد کار
  • که فرمان ما را ندارند گوش
    در اين سنگ بينند و يابند هوش
  • يکي بيشه در گردش از چوبه تير
    چو باشد گيا بر لب آبگير
  • سواري که راند فرس پيش او
    نهد تيري از جعبه در کيش او
  • به پيروزي آن نقش در خواسته
    چو پيروزه نقشي شد آراسته
  • چو منزل در آمد به بدخواه تنگ
    هژيران به کين تيز آرند چنگ
  • در آن مرغزار از ملک تا سپاه
    برآسوده گشتند از آسيب راه
  • جهان را ز رايت چو طاوس کرد
    سراپرده را در سوي روس کرد
  • غلامان چيني که در دار و گير
    ز موئي جهانند صد چوبه تير
  • نه لشگر يکي کوه با او روان
    که در زير او شد زمين ناتوان
  • ز ايسو زمين تا به خفچاق دشت
    زمين را به تيغ و زره در نوشت
  • چو عارض شمرد آنچه در پيش بود
    ز نهصد هزارش عدد بيش بود
  • يکي نيست در جمله بي تاج زر
    به دريا نيابيم چندين گهر
  • به انگشت بنمود کانک ز دور
    جهان در جهان نازنينند و حور
  • درو درگه از گوهر و گنج پر
    به جاي سنان و زره لعل و در
  • به تاريخ و تقويم جنگ آورند
    مهي در حسابي درنگ آورند
  • چو دست از سنان سوي خنجر کشيم
    بدانديش را دام در سر کشيم
  • برهنه تني چند را در مصاف
    چه باشد بريدن ز سر تا به ناف
  • بسا زهر کو در تن آرد شکست
    به زهري دگر بايدش باز بست
  • دهي بود در وي سگاني بزرگ
    همه تشنه خون روباه و گرگ
  • در چاره بر چاره گر بسته نيست
    همه کار با تيغ پيوسته نيست
  • سران سپه سر کشيدند پيش
    که ريزيم در پاي تو خون خويش
  • هم از بهر مردي هم از بهر مال
    بکوشيم تا چون بود در جوال
  • در انديشه مي بود تا وقت شام
    که فردا چه برسازد از تيغ و جام
  • بده تا در ايوان بارش برم
    چو شنگرف سوده به کارش برم
  • به عرض دوميدان در آن تنگجاي
    فشردند چون کوه پولاد پاي
  • ز غريدن شير در چرم گرگ
    شده فتنه خرد را سر بزرگ
  • نه پوينده را بر زمين پاي بود
    نه پرنده را در هوا جاي بود
  • به پرخاش کردن گشادند چنگ
    در آن پويه کردند لختي درنگ
  • چنان راند برنده الماس را
    که سر در سم افکند پرطاس را
  • ز روسي يکي شير شوريده سر
    به گردن در آورده روسي سپر
  • ز پولاد در عان الماس تيغ
    بسي کشت و هم کشته شد اي دريغ
  • دگر باره خون در جگر جوش زد
    قضا را قدر بر بناگوش زد
  • بدين گونه خيلي به خون در کشيد
    تني چند را جان ز تن برکشيد
  • طريدي برآورد و با روس گفت
    که خواهي همين لحظه در خاک خفت
  • چو روسي درو ديد و در پيکرش
    ز صفرا به گشتن درآمد سرش
  • شد آگه که در گشت ناورد او
    نباشد چو او مرد و هم مرد او
  • فرو هشت کوپال رومي ز دست
    سر و پاي روسي به هم در شکست
  • چو دانست الاني که در راه او
    فرو ماند بي بخت بدخواه او
  • چو فرق سر خصم در خون کشيد
    ازان سرکشي سر به گردون کشيد
  • چو افتاد دشمن در آن پاي لغز
    به سم سمندش بسنبيد مغز