167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • غير او در بحر ما از ما مجو
    گفتمت والله اعلم بالصواب
  • در خرابات جهان موجود نيست
    همچو سيد عاشقي مست و خراب
  • جز يکي در هر دو عالم هست نيست
    ور تو گوئي هست مي بيني به خواب
  • در خرابات مغان دامن کشان
    نعمت الله مي رود مست و خراب
  • در خرابات نعمت الله جو
    رند و مست و خراب را درياب
  • هر برگ گلي که رو نمايد
    در عارض او گلاب درياب
  • گنجي است وجود نعمت الله
    آن گنج در اين خراب درياب
  • در عين ما نظر کن چشم پرآب درياب
    جام شراب بستان آب و حباب درياب
  • هر ذره اي که بيني جام جهان نمائيست
    در طلعت چو ماهش تو آفتاب درياب
  • چون بلبلان سرمست بگذر سوي گلستان
    چو عارفان کامل در گل گلاب درياب
  • در گوشه خرابات رندي اگر بيابي
    با عاشقان نشسته مست و خراب، درياب
  • در سر زلف او پريشان شو
    جمع مي باش و مو به مو درياب
  • با ما بنشين خوشي در اين بحر
    ما را بنگر حجاب درياب
  • در خرابات درد دردش نوش
    زان شفا خانه اين دوا درياب
  • مائيم حجاب ما در اين بحر
    آب است حجاب آب درياب
  • مي در قدح است و عاشقان مست
    مخمور مرو بيا و بشتاب
  • نقش غيري خيال اگر بندي
    آن خيال است و ديده اي در خواب
  • غرق آبي و آب مي جوئي
    گرچه با ما نشسته اي در آب
  • چشم بيدار ما عيان بيند
    گر خيالش تو ديده اي در خواب
  • آنها که به چشم عقل بينند
    بينند خيال غير در خواب
  • در بحر محيط جمله غرقيم
    مانند حباب و عين ما آب
  • رندانه روان روم به هر در
    تا دريابم ورا به هر باب
  • قدمي نه درآ در اين دريا
    عين ما را به عين ما درياب
  • نقش رويش خيال مي بندم
    گه به بيداري و گهي در خواب
  • سرموئي ز سر او گفتيم
    سر زلفش از آن شده در تاب