نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
شرف نامه نظامي
شما ماهيانيد بي پا و چنگ
مرا اژدها
در
دهن چو نهنگ
من آن گنج و آن اژدها پيکرم
که زهر است و پازهر
در
ساغرم
گر آيي تنت
در
پرند آورم
وگر ني سرت زير بند آورم
تغافل نسازي که سيلاب نيز
به جوشست
در
ابر سيلاب ريز
از آن هيبتش
در
دل آمد هراس
که زيرک منش بود و زيرک شناس
دو رنگي
در
انديشه تاب آورد
سر چاره گر زير خواب آورد
رقيب مناخيز و
در
پيش کن
تو شو نيز و انديشه خويش کن
بگو خواجه خانه
در
خانه نيست
وگر هست محتاج بيگانه نيست
چو ما را سخن نام دريا نهاد
در
ما چو دريا ببايد گشاد
که فردا چو رخ
در
نقاب آورم
ز گيله به گيلان شتاب آورم
همان نامه شاه بر خوانده بود
در
آن کار حيران فرو مانده بود
جوابي نويسد سزاوار شاه
سخن را
در
او پايه دارد نگاه
سخن رانده
در
پوزش شهريار
که باد آفرين بر تو از کردگار
همه سروري تا به خاکست و بس
کسي نيست
در
خاک بهتر ز کس
حضور تو
در
صوب اين سنگلاخ
ديار مرا نعمتي شد فراخ
مکن کشته چينيان را خراب
که افتد تو را نيز کشتي
در
آب
همه چيز را اصل بايد نخست
که باشد خلل
در
بناهاي سست
نکو راي چون راي را بد کند
خرابي
در
آبادي خود کند
در
آن گرم و سردي سلامت مجوي
که گرداند از عادت خويش روي
وليکن به شاهي و نام آوري
نيم با تو
در
جستن داوري
در
اين داوري هيچ بيغاره نيست
ز مهمان پرستي مرا چاره نيست
به هر جا که آمد ولايت گرفت
نشايد
در
اين کار ماندن شگفت
در
آن کوش کين اژدهاي سياه
به آزرم يابد درين بوم راه
به چيني بر آن روز نفرين رسيد
که اين اژدها بر
در
چين رسيد
طرفدار چين چون
در
آن داوري
به کوشش نديد از فلک ياوري
ز پرگار آن حلقه مدهوش ماند
در
آن حلقه چون نقطه خاموش ماند
اگر يک تن آنجا بود
در
نهفت
نبايد تو را راز پوشيده گفت
همان ساعدش را به زرين کمر
کشيدند
در
زير نخجير زر
ملک ماند خالي
در
آن جاي خويش
نهاده يکي تيغ الماس پيش
منم شاه خاقان سپهدار چين
که
در
خدمت شاه بوسم زمين
چه گستاخ روئي بر آن داشتت
که
در
پرده پوشيده نگذاشتت
نترسيدي از زور بازوي من
که خاک افکني
در
ترازوي من
چو من ناگرفته درآيم ز
در
نبرد مرا هيچ بدخواه سر
کزين آمدن شاه را کام چيست
در
اين جنبش آغاز و انجام چيست
چو من جان ندارم ز خسرو دريغ
چه بايد زدن چنگ
در
تير و تيغ
مرادي که
در
صلح گردد تمام
چه بايد سوي جنگ دادن لگام
به چين
در
قبا بسته کين مباش
قباي تو را گو يکي چين مباش
نه تاج از تو خواهم نه کشور نه تخت
نگيرم
در
اين کارها بر تو سخت
درآمد ز
در
ديدباني پگاه
که غافل چرا گشت يکباره شاه
جهان
در
جهان لشگر آراسته
ز بوق و دهل بانگ برخاسته
سخن راست گفتند پيشينيان
که عهد و وفا نيست
در
چينيان
در
آن دوستي جستن اول چه بود
وزين دشمني کردن آخر چه سود
مرا زيت و زنبوره
در
کيش هست
چو زنبور هم نوش و هم نيش هست
دو لشگر يکي شد
در
آن پهن جاي
دو لشگر شکن را يکي گشت راي
که درگه نشينان شه را تمام
کفايت شد آن نزل
در
صبح و شام
يکي گفت نقاشي اهل روم
پسنديده شد
در
همه مرز و بوم
يکي گفت نشنيدي اي نقش بين
که افسانه شد
در
جهان نقش چين
ميان دو پرگار بنشست شاه
درين و
در
آن کرد نيکو نگاه
بسي راز از آن
در
نظر باز جست
نشد صورت حال بر وي درست
بلي
در
ميانه يکي فرق بود
که اين مي پذيرفت و آن مي نمود
صفحه قبل
1
...
2595
2596
2597
2598
2599
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن