نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
شرف نامه نظامي
جهانداريت هست و فرماندهي
بدان جان اگر
در
جهان دل نهي
جهان گرچه
در
سکه نام تست
زمين گر چه فرخ به آرام تست
درين باغ رنگين چو پر تذرو
نه گل
در
چمن ماند خواهد نه سرو
تو زان بهتر و برترم داشتي
در
باغ را بسته نگذاشتي
فلک تا بود نقش بند زمي
مبنداد بر تو
در
خرمي
چه ميگفتم و
در
چه پرداختم
کجا بودم اشهب کجا تاختم
چو اسکندر آن تخت و آن جام ديد
سريري نه
در
خورد آرام ديد
نظر خواست از وي
در
آيين جام
که تا راز او باز جويد تمام
چو دانا نظر کرد
در
جام ژرف
رقمهاي او خواند حرفا به حرف
چو شاه جهان ره بدان جام يافت
در
آن تختگه لختي آرام يافت
نماينده غار با شاه گفت
که کيخسرو اينک
در
اين غار خفت
رهي دارد از صاعقه سوخته
ز پيچش کمر
در
کمر دوخته
شکافي کهن ديد
در
ناف سنگ
رهي سوي آن رخنه تاريک و تنگ
به سختي
در
آن غار شد شهريار
نشاني مگر يابد از يار غار
به فرزانه گفت اين شرار از کجاست
در
اين غار تنگ اين بخار از کجاست
نگه کرد فرزانه
در
غار تنگ
که آتش چه مي تابد از خاره سنگ
از آن برف سر
در
جهان داشته
دره تا گريوه شد انباشته
سکندر
در
آن برف سرگشته ماند
چو برف از مژه قطره ها مي فشاند
بفرمود شب بزمي آراستن
مي و مجلس و نقل
در
خواستن
صد اشتر قوي پشت و ماليده ران
عرق کرده
در
زير بار گران
ز سر بسته هائي که
در
بار بود
جواهر به من زر به خروار بود
از آن کوهپايه درآمد به دشت
سوي ژرف دريا زمين
در
نوشت
در
آن دشت يک هفته نخجير کرد
پس هفته اي کوچ تدبير کرد
به شرطي که
در
عهد شاه داشتم
پذيرفته ها را نگه داشتم
سرو سيم آن بنده
در
سر شود
که با خواجه خود به داور شود
خراسانيانش عنان مي کشند
به پيگار شه
در
ميان مي کشند
ز خردان بسي فتنه آيد بزرگ
که
در
پاي پيکان بود کعب گرگ
به نيک و بد از رازهاي نهفت
همان بود
در
نامه کارنده گفت
شه شير دل خسرو پيلتن
در
آن داوري گفت با خويشتن
جهان کاروان شاه سالار بود
در
آن کاروان بار بسيار بود
ز هر گوشه اي بار مي اوفتاد
همان کار
در
کار مي اوفتاد
در
آن کارها ياور او بود و بس
پناهنده را گشت فرياد رس
رگ رستني
در
زمين گشته سخت
به رقص آمده برگهاي درخت
خرامنده بر رخش بيجاده نعل
گل لعل
در
زير گلنار لعل
به گيلان درآمد به کردار ابر
بدانسان که
در
بيشه آيد هژبر
ز گيلان برون شد
در
آمد به ري
به افکندن دشمن افکند پي
چو دشمن خبر داشت کامد پلنگ
به سوراخ
در
شد چو روباه لنگ
به آوارگي
در
خراسان گريخت
وزان قايم ري به قايم بريخت
چو بدخواه را
در
گل آکنده کرد
پراکندگان را پراکنده کرد
دو بهر جهان را
در
آن شهر يافت
هواخواه خود را يکي بهر يافت
سکندر بسي پاي
در
کين فشرد
ز کس مهر دارا نشايست برد
همان ديد چاره
در
آن داوري
که ياران خود را کند ياوري
بهاري دلفروز
در
بلخ بود
کزو تازه گل را دهن تلخ بود
به هر شهر کامد به شادي فراز
در
شهر کردند بر شاه باز
خلايق که زر
در
زمين مي نهند
بر او قفل و بند آهنين مي نهند
در
آن گنج خانه که زر يافتند
ره از اژدها پر خطر يافتند
وگر با من او
در
سر آرد ستيز
من و گردن کيد و شمشير تيز
بر آن شد که
در
مغز تاب آورد
سوي کيد هندو شتاب آورد
جواهر نجويم
در
اين مرز و بوم
کزين مايه بسيار دارم به روم
فرستاده آمد به درگاه کيد
سخن
در
هم افکند چون دام صيد
صفحه قبل
1
...
2593
2594
2595
2596
2597
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن