167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • سلطان عشقت آمد و در دل نهاد تخت
    کرسي مملکت زسليمان دريغ نيست
  • اي زمين در زير پايت سرفراز از روي خود
    تو بخورشيد ومهي چون آسمان آراسته
  • گر چه در اول زمان آرايش از يوسف گرفت
    از رخ زيباي تست آخر زمان آراسته
  • اندر آن ميدان که بيني تير باران بلا
    چون تو در جوشن گريزي تيغ مردان برمگير
  • سيف فرغاني چو در دستت فتد درج سخن
    مهر سلطانيست بروي جز بفرمان برمگير
  • جانست وتن در آتش عشق ودرآب چشم
    آتش چو تيز شد بگذشت از سرآب چشم
  • صياد وار با دل صد رخنه همچو دام
    جان ماهي خيال تو جويد در آب چشم
  • در ملک عشق خطبه بنام دلست ازآن
    شايد که همچو سکه رود بر زر آب چشم
  • در بزم عشق تو که غمست اندرو شراب
    چون ساغري شد ستم ودر ساغر آب چشم
  • گريم زجور هجر تو در پيش روي تو
    مظلوم را گواست بر داور آب چشم
  • در گرمي فراق لب سيف خشک ديد
    گفت اربوصل تشنه شدي مي خور آب چشم
  • دل درغم تو دانه گوهر در آسياست
    خط بر رخ تو خرده عنبر درآتش است
  • کردم نظر بر آن رخ چون آتش کليم
    خال تو چون خليل پيمبر در آتش است
  • دراشک ودرغم تو نگارا تن ودلم
    چون ماهي اندر آب وسمندر در آتش است
  • مارا بسان هيزم تر در فراق تو
    نيمي درآب ونيمه ديگر درآتش است
  • ازرنگ خويش روي تو اي آبدار لطف
    گويي که آفتاب منور در آتش است
  • با تو در هر ندبم دست عمل جان بازيست
    ببري يا ببرم؟ عاقبتم تعيين کن
  • آستان در تو خواستم از دولت کفت
    تا برو سر نهم اي بخت مرا تمکين کن
  • برتن چون عود از دست غمت
    هر رگي در ناله چون چنگ آمده
  • در ره عشقت که منزل جزتو نيست
    هردو عالم چون دو فرسنگ آمده
  • سيف فرغاني ترا در کوي دوست
    بار افتادست وخر لنگ آمده
  • در ره وصفش جهاني رفته اند
    ليک کس نبود برين تنگ آمده
  • از خوان خود اي توانگر حسن
    در حق گدا بنان نکويي
  • آفتاب روي تو چون در عرب پيدا شود
    از حبش عاشق بلال ار پارس سلمان آورد
  • اگر چه در چمن تو گلست ونيست گيا
    نصيب بنده چرا زآن چمن گيا آمد