167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • جز بنامت نمي زند در کان
    سکه بر سيم زرگر خورشيد
  • قتيل تيغ فنا جامه بقا پوشد
    چو بر وي افتد ازآن سرو در قبا سايه
  • چو عشق در دلم آمد زمن نماند اثر
    چو ديد طلعت خورشيد شد زجا سايه
  • اي ماه اختران تو اندر زمين مهند
    وي شاه چاکران تو در مملکت شهند
  • در روز زندگاني خويش آن بد اختران
    بي آفتاب عشق تو شبهاي بي مهند
  • قومي که در غم تو بروز آورند شب
    مقبول نزد توچو دعاي سحرگهند
  • يوسف برند در عوض آب سوي قوم
    بي دلو تشنگان که چو من بر سر چهند
  • اي چو شيرين بدهان پسته بگفتارشکر
    در حديث آي وازآن پسته فروبار شکر
  • همچو خسرو که بجان در طلب شيرين بود
    لب شيرين ترا هست طلب کار شکر
  • در مقامي که شود با شکرآن شيرين جمع
    تو ازو بوسه خوه اي عاشق وبگذار شکر
  • يار با آن لب شيرين سخن تلخم گفت
    در دوا کرد طبيب ازپي بيمار شکر
  • شاهان حسن را رخ خوبت پياده کرد
    ميدان ازآن تست در انداز گوي خويش
  • تين وزيتون گر چه مذکورست در قرآن وليک
    باغ قرآن نبود از زيتون وتين آراسته
  • دوست جز دل نمي پذيرد جاي
    در دل بر کسي دگر مگشاي
  • دوست را هيچ جانخواهي يافت
    تا ترا در دو کون باشد جاي
  • در آن دوست را که کليد تويي
    تا درآيي زخويشتن بدرآي
  • جانت گر در سماع خوش گردد
    چون شکر درني ودم اندر ناي
  • دست در کار کن که از سر مويي
    نگشايد گره بناخن پاي
  • هرکه بر خود در مراد ببست
    دست او شد کليد هر دو سراي
  • نديده ديده من تاب آفتاب رخت
    ولي حرارت مهر تو در دل افتاده
  • درين رهي که گذر نيست رخش رستم را
    خريست خفته وباريست در گل افتاده
  • شکسته است درين چار طاق شش جهتي
    چو در ميان دوصف يک مقاتل افتاده
  • چو شعر نيک که در نامهاش درج کنند
    حديث ما وتو اندر رسايل افتاده
  • مرا زمن برهان زآنک غير من کس نيست
    که در ميان من وتست حايل افتاده
  • هزار عاشق مسکين چو سيف فرغانيست
    اميدوار برين در چو سايل افتاده