167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • هم دست او کسي نبود زآنکه ديگري
    در راه دوست سير بپا او بسر کند
  • هرکو نه راه عشق رود در پيش مرو
    واثق مشو که کور ترا ديده ور کند
  • گر رخ خويش بعشاق نمايي يک شب
    در مه روي تو اي دوست چه نقصان آيد
  • گوي ميدان تماشاش زنخدان تو بس
    گر دلي در خم آن زلف چو چوگان آيد
  • غرقه گرداب حيرت از تو شد
    کشتي انديشه در درياي دل
  • هر دو عالم چيست نزد عارفان
    ذره يي گم گشته در صحراي دل
  • طريق عشق جانان چيست در درياي خون رفتن
    مدان آسان که دشوارست ره بي رهنمون رفتن
  • اهل صورت همه از معني تو بي خبرند
    واهل معني همه در صورت تو حيرانند
  • عمر عشاق تو مانند نمازست اي دوست
    لاجرم در همه ارکانش ترا مي خوانند
  • اين لطايف که در اوصاف تو من مي گويم
    هوس آن همه را هست ولي نتوانند
  • در آينه چو خط سبز بر لبت بيني
    زمردي شمر از لعل تر برآورده
  • بگير آينه يي چون رخ تو در عرقست
    بدست و، آب زآتش نگر برآورده
  • زچشم مست تو در کوي تو چو مدهوشان
    شراب عشق مرا بي خبر برآورده
  • بر در تو عاشقان دارند کار
    دوستان با دوستان دارند کار
  • من از تعصب دين دشمن ترا کافر
    بگويم و نکند رخنه در مسلماني
  • هواي چون تو پري روي در سر چومني
    بدست ديو بود خاتم سليماني
  • هر دل که غم تو اندرو نبود
    مرده شمرش که نيست جان در وي
  • از هر دو جهان نشان نمي گيرد
    آن دل که تست يک نشان در وي
  • من ازسخن تو لب بهم گيرم
    چون کار نمي کند زبان در وي
  • آنجا که مقام عاشقان تست
    نازل چو زمين شد آسمان در وي
  • مارا وترا ازين جهان اي جان
    هرچند که کردم امتحان در وي
  • جانيست زحزن عالمي با او
    روييست زحسن يک جهاي در وي
  • گر جان منست دلپذيرم نيست
    هرچيز(که) ازتو نيست آن در وي
  • سوي تو هر شبي که جامه چرخ
    در گريبان کشد سر خورشيد
  • بر درتو زمن نماند اثر
    محو شد سايه بر در خورشيد