نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
شرف نامه نظامي
ز هر کارداني براي درست
در
آن داوري چاره اي باز جست
چو
در
جنگ پيروزيش ديده بود
ز پيروز جنگيش ترسيده بود
نکردش
در
آن کار کس چاره اي
نخوردش غمي هيچ غمخواره اي
سخنهاي کس درنيارد به گوش
در
آن کار بودند يکسر خموش
به تخمه
در
از زنگه شاوران
سري بود نامي ز نام آوران
به بيعت
در
آن انجمن گاه بود
ز احوال پيشينه آگاه بود
گذشته نياي من از عهد پيش
چنين گفت با من
در
اندرز خويش
که
در
طالع زود ماتانه دير
فرود آيد اختر ز بالا به زير
مبادا که اين مرد رومي نژاد
در
آن قالب افتد که هرگز مباد
به ار شاه بر يخ زند نام او
نيارد
در
اين کشور آرام او
ز پند بزرگان نبايد گذشت
سخن را ورق
در
نبايد نوشت
گره برزد ابروي پيوسته را
گشاد از گره چشم
در
بسته را
درو ديد چون اژدها
در
گوزن
به چشمي که دور افتد از سنگ وزن
که
در
من چه نرم آهني ديده اي
که پولاد او را پسنديده اي
چه بندم کمر
در
مصاف کسي
که دارم کمر بسته چون او بسي
سرش ليکن آنگه
در
آيد ز خواب
که شير از تنش خورده باشد کباب
اگر خود شود غرقه
در
زهر مار
نخواهد نهنگ از وزغ زينهار
شکوه کيان بيش بايد نهاد
قدم
در
خور خويش بايد نهاد
وگر کشتي آرد به درياي من
سري بيند افکنده
در
پاي من
من آن صيد را کرده ام سربلند
منش باز
در
گردن آرم کمند
نه چابک شد اين چابکي ساختن
کمندي به کوهي
در
انداختن
قبا کو نه
در
خورد بالا بود
هم انگاره دزديده کالا بود
زبان را نگهدار
در
کام خويش
نفس بر مزن جز به هنگام خويش
خطرهاست
در
کار شاهان بسي
که با شاه خويشي ندارد کسي
همانا که پيوند شاه آتشست
به آتش
در
از دور ديدن خوشست
نصيحت گري با خداوند زور
بود تخمي افکنده
در
خاک شور
چو گردد ز دولابه نال سير
رسن بسته
در
گردن آيد به زير
به آهستگي کار عالم برار
که
در
کار گرمي نيايد به کار
در
آن تندي و آتش افروختن
کز او خواست مغز سخن سوختن
يکي را چنان تنگي آرد به پيش
که ناني نبيند
در
انبان خويش
تو اي طفل ناپخته خام راي
مزن پنجه
در
شير جنگ آزماي
گرفتم همه آهن آري ز روم
در
آتشگه ما چه آهن چه موم
کمان بشکني پر بريزي ز تير
زره
در
نوردي بپوشي حرير
بده جزيت از ما ببر کينه را
قلم
در
مکش رسم ديرينه را
کلاغي تک کبک
در
گوش کرد
تک خويشتن را فراموش کرد
ز خاکي که بر آسمان افکني
سرو چشم خود
در
زيان افکني
در
اندازه من غلط بوده اي
به بازوي بهمن نپيموده اي
جواني مکن گرچه هستي دلير
منه پاي گستاخ
در
کام شير
من از ساکني هستم آن کوه سنگ
که
در
جنبش آهسته دارم درنگ
مرا گر کند
در
جهان تاجدار
عجب نيست از بخشش کردگار
چه پنداشتي
در
جهان نيست کس
جهاندار تنها تو باشي و بس
تمناي شه آنگه آيد به دست
که
در
روي دريا توان پول بست
جهان گر تو را داد کاري بدست
مرا نيز دستي
در
اين کار هست
جهان چون نباشد به جان آمده
مني و توئي
در
ميان آمده
جز اين از منت هيچ واخواست نيست
که
در
يک ترازو دو من را ست نيست
فرستاد و بر جنگ تعجيل جست
سکندر نيامد
در
آن کار سست
در
آورد لشگر به بيگار تنگ
بر آراسته يک به يک ساز جنگ
در
اين پرده يک رشته بيکار نيست
سر رشته بر ما پديدار نيست
کرا رخت از خانه بر
در
نهند
کرا تاج اقبال بر سر نهند
که چون صبح را شاه چين بار داد
عروس عدن
در
به دينار داد
صفحه قبل
1
...
2587
2588
2589
2590
2591
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن