167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • جز تو در آفاق مرا هيچ نيست
    اي همه آن تو و تو آن من
  • دي يکي گفت که عشاق بنزد معشوق
    راست چون در دل دين دار چو دنيا دارند
  • گرچه در خدمت تو عمر بپايان نرسد
    عمر آنست که با دوست بپايان آرند
  • گر هزاران آفتاب ومه بود در آسمان
    من نپندارم زمين روشن شود بي روي تو
  • ذرها خورشيد گردند ار در ايشان بنگرد
    آفتاب آسمان حسن، يعني روي تو
  • گر بکاري در ببايد مرد، باري کار عشق
    ور برويي دل ببايدداد، باري روي تو
  • جنت ديدار دارد سيف فرغاني بنقد
    گر ميسر گرددش در ملک دنياروي تو
  • در شگفتم تا چو سعدي عارفي چون گويدت
    کاي طراوت برده از فردوس اعلي روي تو
  • عاشق بعالم ننگرد در خويشتن هم ننگرد
    اندر رداي عيسوي زنار نتوان يافتن
  • در خوابگاه وصل تو عاشق نخسبد هيچ شب
    گر چون خروسش هر سحر بيدار نتوان يافتن
  • حلاوت در لب لعل تو دايم
    چو شين درشهد وسين اندر سلامست
  • هرکه يک بار در آن طلعت ميمون نگرد
    گر نظر باشدش اندر دگري چون نگرد
  • تا تو ظاهر نشدي از در باطن ذل را
    عشق دستور نمي داد که بيرون نگرد
  • سيف فرغاني چون در ره عشق از دل پاک
    ترک جان کردي جانان بتو اکنون نگرد
  • در کوي تو کديه کردن اي دوست
    نزد همه همچو مال دلخواه
  • در هواي مه روي تو بشب هرکه بخفت
    روز وصل تو بيابد بدعاي سحري
  • روح مرده است اگر دل نبود زنده بعشق
    مرد کورست چو در چشم بود بي بصري
  • چون توانم رخ تو ديد چومن بي دولت
    (بخت آيينه ندارم که در او مي نگري)
  • چونکه در مصر شد عزيز چه غم
    يوسف ار با برادران نبود
  • اين سخن در درون نگه مي دار
    مغز بيرون استخوان نبود
  • جهد کن تا زنفس در سخنت
    چون بر آب از قدم نشان نبود
  • عشق رويت چو مرا حلقه بزد بر در دل
    شوق از خانه بدر کرد شکيبايي را
  • در دهان طمعم چون ترشي کند کند
    لب شيرين تو دندان شکر خايي را
  • دهن تنگ تو چون ذره در سايه نهان
    نفي کرده است زخود تهمت پيدايي را
  • هوس نرگس شير افگن تو در کويت
    با سگان انس دهد آهوي صحرايي را