نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
شرف نامه نظامي
چو سروي که پيدا کند
در
چمن
ز گيسو بنفشه ز عارض سمن
جمالي چو
در
نيم روز آفتاب
کرشمه کنان نرگسي نيم خواب
به مهرش شبي شاه
در
برگرفت
ز خرماي شه نخلين برگرفت
عطارد به جوزا برون تاخته
مه و زهره
در
ثور جا ساخته
در
احکام هفت اختر آمد پديد
که دنيا بدو داد خواهد کليد
شه از مهر فرزند پيروز بخت
در
گنج بگشاد و برشد به تخت
شد از چنبر مهد ميدان گراي
ز گهواره
در
مرکب آورد پاي
همه سختي از بستگي لازمست
چو
در
بشکني خانه پر هيزم است
نشاندش به دانش
در
آموختن
که گوهر شود سنگ از افروختن
ز هر دانشي کو بود
در
قياس
وزو گردد انديشه معني شناس
خبر دادش از هر چه
در
پرده بود
کسي کم چنان طفل پرورده بود
به شهزاده بسپرد فرزند را
به پيمان
در
افزود سوگند را
تو را دولت او را هنر ياور است
هنرمند با دولتي
در
خور است
اگر غالب از دايره نام توست
شمار ظفر
در
سرانجام توست
در
او هر دمي نوبري مي رسد
يکي مي رود ديگري مي رسد
ز فرمانبران ملک فيلقوس
نشد کس
در
آن شغل با وي شموش
چنان شد که با زور بازوي او
نچربيد کس
در
ترازوي او
چو
در
زور پيچيدي اندام را
گره برزدي گوش ضرغام را
حساب جهانگيري آورد پيش
جهان را زبون ديد
در
دست خويش
به هر کاري کو جست نام آوري
در
آن کار دادش فلک ياوري
نه آن کرد با مردم از مردمي
که آيد
در
انديشه آدمي
مگر چون بدان شربت آرم نشاط
غمي چند را
در
نوردم بساط
چه پنداري اي مرد آسان نيوش
که آسان پر از
در
توانکرد گوش
سکندر به آيين شاهان پيش
بر آراست بزمي
در
ايوان خويش
همه آدمي خوار و مردم گزاي
ندارد
در
اين داوري مصر پاي
ارسطوي بيدار دل را بخواند
وزين
در
بسي قصه با او براند
ز تنين به غور آمده غارها
در
او فتنه را روز بازارها
در
آن جاي غولان وطن ساختند
چو غولان به هر گوشه مي تاختند
از آيينه پيل و زنگ شتر
صدف را شبه رست بر جاي
در
ز پويه که پي بر زمين مي فشرد
در
اندام گاو استخوان گشت خرد
نديم سکندر به بي گاه و گاه
محاسب
در
احکام خورشيد و ماه
به زنگي زبان رهنموني کند
که آهن
در
آتش زبوني کند
بريدند
در
طشت زرين سرش
به خون غرقه شد نازنين پيکرش
کساني که بودند با او به راه
شدند آب
در
ديده نزديک شاه
بغريد کوس از
در
شهريار
جهان شد ز بانگ جرس بي قرار
در
آمد به شورش دم گاو دم
به خمبک زدن خام روئينه خم
زهرين حمله زهراي تيغ
شده آب خون
در
دل تند ميغ
بدانست سالار لشگر شناس
که
در
رومي از زنگي آمد هراس
چو لشگر هراسان شود
در
ستيز
سگالش نسازد مگر بر گريز
گرفتن تني چند زنگي ز راه
گرفتار کردن
در
اين بارگاه
بفرماي تا مطبخي
در
نهفت
نهد جفته و آن را کند خاک جفت
بفرمود شه تا دليران روم
نمايند چالش
در
آن مرز و بوم
دگر زنگيان پيش خسرو به پاي
فرومانده عاجز
در
آن رسم و راي
چو فرمود خسرو که خوان آورند
بساط خورش
در
ميان آورند
همه ساق زنگي خورم
در
شراب
کزان خوش نمک تر نيابم کباب
به غول سيه بانگ برزد خروس
در
آمد به غريدن آواز کوس
پلارک چنان تافت از روي تيغ
که
در
شب ستاره ز تاريک ميغ
دو ابر از دو سو
در
خروش آمدند
دو درياي آتش به جوش آمدند
مژه چون سنان چشمها چون عقيق
ز خرطوم تا دم
در
آهن غريق
در
آمد چو پيل استخواني به دست
کزو پيل را استخوان مي شکست
صفحه قبل
1
...
2584
2585
2586
2587
2588
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن