167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • از حسن تو بعشق در آويخت جان ودل
    بادش بزد بآب درآميخت خاک راه
  • در روي ما چنان بارادت نظر کني
    کآهو سوي سگان شکاري کند نگاه
  • لطفي بکن زقهر خودم در پناه گير
    کز قهر تو بلطف تو دارم گريزگاه
  • در ملک پنج نوبه زنم گرمرا شود
    يکره ميسر از دو لب تو سه چار بوس
  • آنکس که عاشقانرا در زير لب نهان
    دشنام مي دهد ندهد آشکار بوس
  • در باغ بهر سبزه که مانند خط تست
    خواهد دهان گل زلب جويبار بوس
  • دوش در مجلس ما بود زروي دلبر
    طبقي پر زگل وپسته وبادام وشکر
  • عقل در سايه حيرت شده زآن رو ودهان
    که زخورشيد فزونست وز ذره کمتر
  • در ملک آن فقير که باشد غني بعشق
    مسکين شمر توانگر وسلطان گدا بود
  • چو برکنار فتاد ازتو سيف فرغاني
    ازآب ديده (خود) در ميان جيحونست
  • ازو بپرس که دست از دلم نمي دارد
    زمن مپرس که در دست او دلت چونست
  • کسي کو بهر جاي خوش نيست با تو
    مبادا برو هيچ جا در جهان خوش
  • من از ناخوشي فراق تو خسته
    تو در خلوت وصل با ديگران خوش
  • نه عاشق بود کش بخوردن نباشد
    غم عشق تو همچو در قحط نان خوش
  • که هر ذره يي بر زمين در تو
    چو خورشيد وماهند بر آسمان خوش
  • بترک دو عالم نمازي نيت کن
    در دوست را همچو قرآن بخوان خوش
  • شور بختي را که با تلخي اندوهت خوشست
    دوستي جان شيرين در دلش نگرفت جاي
  • گرچه گردون شان نهد در راه تو سربر قدم
    بر سر گردون گردان عاشقان بينند پاي
  • طاير ميمون نخواهدشد زشؤم بخت خويش
    جغد را گر سالها در زير پر گيرد هماي
  • بسيار بهر سو شدم اندر طلب تو
    ني ازتو گذشتم (من) وني در تو رسيدم
  • چون ذره در سايه کسم روي نمي ديد
    امروز چو خورشيد بهر جاي پديدم
  • در عشق که از غصه کند پير جوان را
    کامل شوم ارچند که ناقص چو مريدم
  • سيفم که بريدم زهمه نسبت خود ليک
    در گفتن طامات چو عطار فريدم
  • زير اين خرقه دوستان داري
    همچو جان در قباي تن مستور
  • حزن بر عاشق تو بسته در خواب وليک
    آستان تو شده بالش شب بيداران