167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • دلي کو جهانيست بردي، برو
    چه افتاده يي در پي جان ما
  • چو يوسف به يعقوب خواهد رسيد
    سرورست در بيت احزان ما
  • روي گل درگلستان چون رنگ بررخسار يار
    بوي خوش مضمر درو چون جود در طبع کريم
  • در بهشتي کندرو عاصي ز دوزخ ايمنست
    بي جمال دوست رحمت را عذابي دان اليم
  • در خرابات جهان مستان خمر عشق را
    آب حيوان بي وصال او شراب من حميم
  • تو در مشاهده با ديگران ومن شده قانع
    زروي تو بخيال وز وصل تو بتمني
  • رنگي ز حسن در گل رويت نهاده اند
    کندر شکوفهاي ملون نديده ام
  • از کشتنم بتيغ تو اي دوست حاصلست
    ذوقي که در هزيمت دشمن نديده ام
  • زآن سان که سيف بر کوي تو خوار ماند
    خاشاک راه بر در گلخن نديده ام
  • من چو در دل ننشاندم بجز او چيزي را
    دوست برخاست وبنشاند بجاي خويشم
  • درويش در سماع قدم بر فلک نهد
    آتش چو برفروزد بالا طلب کند
  • در وي بجاي خوف وطمع حرص مورچه است
    صوفي گه چون مگس همه حلوا طلب کند
  • در کوي عشق جاي نيابد کسي که او
    تا رخت خويشتن ننهد جا طلب کند
  • گر پاي سعي در سر کارم نهند خلق
    بي دست لطف تو نشود کار ساخته
  • حسن قضات بر طبق روي نيکوان
    در پسته طوطيان شکر بار ساخته
  • اي نخل بند صنع تو در باغ و بوستان
    ميوه زشاخ خشک وگل از خار ساخته
  • در محکم کلام تو هر حرف ونقطه را
    علمت کتاب خانه اسرار ساخته
  • سيف از دل صدف صفت خود پرازگهر
    صد بحر در سفينه اشعار ساخته
  • در حسن نباشد چوتو هرکس که نکوروست
    چون آب نباشد بصفا هرچه روانست
  • هر طفل که از مادر ايام بزايد
    در عشق شود پير اگرش بخت جوانست
  • پاي در بستر راحت نکنم وز غم او
    شب نخسبم که مرا درد سر از بالينست
  • دلستان تر نبود از شکن طره او
    آن خم وتاب که در گيسوي حورالعينست
  • در ره عشق که از هر دوجهانست برون
    دنيي اي دوست زمن رفت وسخن دردينست
  • اندرين معدن که مردان آستين پر زر کنند
    خويشتن را همچو طفلان خاک در دامن مکن
  • در معرض رخ تو نيارد کشيد تيغ
    خورشيد را گر از مه وانجم بود سپاه