167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان فيض کاشاني

  • بلبلانت در ترنم آمدند
    جلوه کن اي گل بيخار هي
  • ز روي لطف در غمخانه هجر
    براي جان مشتاقان درآئي
  • ناله بيهده تا چند توان
    کو در اين باديه فريادرسي
  • ديدار بکس نمي نمائي
    اي در همه جا عيان کجائي
  • بپايت جان برافشانم ز شادي
    گرم در کلبه احزان درآئي
  • آتش عشقت بجانم در گرفت
    سوختم يکبار جستم از خودي
  • قايم بتو تا ابد نکوئي
    در ظل تو مستدام خوبي
  • از گلشن عشق يار بوئي نوزيد
    در زهدستان چريده معذوري
  • ديوان اشعار منصور حلاج

  • در کشتنم ار بود رضايش
    کردم سر خويشتن فدايش
  • براي اقتباس نور بگذر
    ز رخت خويش در وادي ايمن
  • اگر مرد رهي دست ارادت
    بدامان شه آفاق در زن
  • نرخ در و قيمت گوهر شکست
    ديده گوهرفشان عاشقان
  • در وفاداري نخواهي يافتن
    چون حسين اندر ميان عاشقان
  • دريغا در فراق روي آن گل
    خزان شد نوبهار زندگاني
  • مهوشان پيش طاق ابرويش
    دعوي حسن در نهاده بطاق
  • در هواي هويت ار بپري
    جان جولان ز لامکان بيني
  • ما که دردي کشان خماريم
    جام جم در نظر نميآريم
  • گشته در فکر دوست مستغرق
    وز دو عالم فراغتي داريم
  • ور در آتش رويم همچو خليل
    با خيالش درون گلزاريم
  • در وفايت طمع نمي بنديم
    شکر کاندر خور جفاي توايم
  • چون بعشقند عاشقان زنده
    ما نميريم در زمانه عشق
  • بر در عشق مستقيم بمان
    تا ترا عاقبت شود محمود
  • در خرابات عشق مستانند
    که دو عالم بهيچ نستانند
  • آنکه جان در ره نياز دهد
    لذت ناز دلربا داند
  • گه ز هجران يار ميسوزيم
    گاه در روي دوست حيرانيم
  • عشق شاه است در ممالک جان
    ما بجانش مطيع فرمانيم
  • نيست پوشيده آفتاب رخش
    ديده اي جوي در خور ديدار
  • سوخت از آه جان سوختگان
    آتشي در زده بخرمن دل
  • خلفي صدق از خليفه حق
    در خلافت سراي آدم نيست
  • در ره عشق اگر گدا گردي
    دولت قرب پادشا يابي
  • خرقه کانرا بخون نمي شويند
    در ره عاشقي نمازي نيست
  • ميدان که کناره نيست پيدا
    در لجه بيکرانه عشق
  • گر سر طلبي بصدق درنه
    سر بر در آستانه عشق
  • اي از تو پر آفتاب خانه
    بگشاي در شرابخانه
  • تا چند در انتظار باشيم
    از بهر علاج جان مخمور
  • چون ترک وجود خويش گوئي
    بيني همه آرزو در آغوش
  • ما توبه زهد را شکستيم
    در ميکده مغان نشستيم
  • ساقي ز شرابخانه عشق
    در ده قدحي که نيم مستيم
  • مائيم و حيواة جاوداني
    جان در قدمش اگر سپاريم
  • در مجلس دوستان محرم
    هر لحظه برسم دوست کاني
  • مائيم خزانه معاني
    در صورت اگر چه بي نوائيم
  • زماني در پس ظل خيالات
    چو خفته بسته بيزار گشتم
  • شب دوشينه در خمخانه عشق
    ز درد درد ميدادي عقارم
  • چگونه برنخيزم از سر عقل
    چو در خمخانه عشقت نشستم
  • دوست در خانه بي حجاب نشست
    عينوالحافظين عند الباب
  • قلب در بوته بلا بگداز
    گر سر علم کيميا داري
  • در مقاميکه عشق بازانند
    عقل را دانش و کفايت نيست
  • در دلهاي ما بعالم غيب
    تو برحمت گشاي اي فتاح
  • نقش ديدار دوست در ما بين
    زانکه آئينه لقا مائيم
  • در اقاليم اجتبا امروز
    صاحب رايت و لوا مائيم
  • پرده از کاينات ساخته اي
    در پس پرده آشکارا تو
  • در پس پرده هاي گوناگون
    هم تماشاگر و تماشا تو
  • مثنوي معنوي

  • کس ندارد گوش در دهليزها
    تا بپرسم زين کنيزک چيزها
  • در دهان زنده خاشاکي جهد
    آنگه آرامد که بيرونش نهد
  • موشکافان صحابه هم در آن
    وعظ ايشان خيره گشتندي بجان
  • در درون سينه مهرش کاشتند
    نايب عيسيش مي پنداشتند
  • رفته در صحراي بي چون جانشان
    روحشان آسوده و ابدانشان
  • گرچه در خشکي هزاران رنگهاست
    ماهيان را با يبوست جنگهاست
  • پرورد در آتش ابراهيم را
    ايمني روح سازد بيم را
  • از سبب سوزيش من سوداييم
    در خيالاتش چو سوفسطاييم
  • صورت رفعت براي جسمهاست
    جسمها در پيش معني اسمهاست
  • تيغ در زرادخانه اولياست
    ديدن ايشان شما را کيمياست
  • بود در انجيل نام مصطفي
    آن سر پيغامبران بحر صفا
  • سايران در آسمانهاي دگر
    غير اين هفت آسمان معتبر
  • بر در خرگه سگان ترکمان
    چاپلوسي کرده پيش ميهمان
  • مادر فرزند جويان ويست
    اصلها مر فرعها را در پيست
  • عهدها کردند با شير ژيان
    کاندرين بيعت نيفتد در زيان
  • مشورت دارند سرپوشيده خوب
    در کنايت با غلط افکن مشوب
  • در دل سفره نگردد مستحيل
    مستحيلش جان کند از سلسبيل
  • چون تو در قرآن حق بگريختي
    با روان انبيا آميختي
  • چونک تا اقصاي هندستان رسيد
    در بيابان طوطيي چندي بديد
  • جسم جسمانه تواند ديدنت
    در خيال آرد غم و خنديدنت
  • فعل باران بهاري با درخت
    آيد از انفاسشان در نيکبخت
  • گر نکردي رحمت و افضالتان
    در شکستي چوب استدلالتان
  • در نبي انذار اهل غفلتست
    کان همه انفاقهاشان حسرتست
  • سروران مکه در حرب رسول
    بودشان قربان به اوميد قبول
  • ظاهر ما چون درون مدعي
    در دلش ظلمت زبانش شعشعي
  • خوي شاهانه ترا نشناختم
    پيش تو گستاخ خر در تاختم
  • ناقه صالح چو جسم صالحان
    شد کميني در هلاک طالحان
  • آن گشاديشان کز آدم رو نمود
    در گشاد آسمانهاشان نبود
  • اهل صورت در جواهر بافته
    اهل معني بحر معني يافته
  • در بشر روپوش کردست آفتاب
    فهم کن والله اعلم بالصواب
  • هر کسي در طاعتي بگريختند
    خويشتن را مخلصي انگيختند
  • گفت حق در آفتاب منتجم
    ذکر تزاور کذي عن کهفهم
  • رفتن اين آب فوق آسياست
    رفتنش در آسيا بهر شماست
  • شو قليل النوم مما يهجعون
    باش در اسحار از يستغفرون
  • جمله با شمشير چوبين جنگشان
    جمله در لا ينفعي آهنگشان
  • همچو چشمه سلسبيل و زنجبيل
    هست در حکم بهشتي جليل
  • بود لقمان پيش خواجه خويشتن
    در ميان بندگانش خوارتن
  • چون در انگشتش بديد انگشتري
    رفت انديشه و گمانش يکسري
  • پاي کوبان دست افشان در ثنا
    ناز نازان ربنا احييتنا
  • از براي پخته خواران کرم
    رحمتش افراخت در عالم علم
  • اندرين شهر حوادث مير اوست
    در ممالک مالک تدبير اوست
  • که ز ضدها ضدها آمد پديد
    در سويدا روشنايي آفريد
  • بر مثال موجها اعدادشان
    در عدد آورده باشد بادشان
  • مفترق شد آفتاب جانها
    در درون روزن ابدان ما
  • تفرقه در روح حيواني بود
    نفس واحد روح انساني بود
  • کاشکي من گرد گلخن گشتمي
    بر در اين خانقه نگذشتمي
  • والله ار سوراخ موشي در روي
    مبتلاي گربه چنگالي شوي
  • با وکيل قاضي ادراک مند
    اهل زندان در شکايت آمدند