167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • درخواب غفلتند همه خلق وآن فقير
    در گور هم نخفت که بيدار عشق شد
  • چون شوق دوست سلسله در گردنش فگند
    حلاج گفت اناالحق و بر دار عشق شد
  • در موکب سکندر بودند خلق واو
    زآن بي خبر که خضر بآب بقا رسد
  • شاهان عصر از در من نان خوهند اگر
    از خوان تو نواله بچون من گدا رسد
  • رخ همچو ماه زرد شود آفتاب را
    گرنه زروي تو مددش در قفا رسد
  • عاشق چو در ره تو قدم زد بدست لطف
    تاج کرم بهر (سر) مويش جدا رسد
  • هر چند بر در او قدر سگي ندارم
    چون سگ نمي توانم زين آستان بريدن
  • با حسن دوري از وي مشکل بود که بلبل
    در وقت گل نخواهد از بوستان بريدن
  • در صفت صورت تو لال بماند
    ناطقه را گر زبان شوند معاني
  • با غم عشقت چو برق مي زند آتش
    دود نفسهاي من در ابر دخاني
  • مرد چو در کار عشق تو نشود پير
    جانش گرفتار مرگ به بجواني
  • در تمناي وصالش باميد شادي
    غم بسي خوردم وغمخوار بدستم نامد
  • همچو خود بلبل شوريده بسي ديدم ليک
    در جهان همچو تو گلزار بدستم نامد
  • چند از بهر گلي حلقه زدم بر در باغ
    غير خار از سر ديوار بدستم نامد
  • چو با کسي تو بيک بوسه در ميان آيي
    کنار حور ولب کوثرش بدست افتد
  • کسي که پاي ارادت نهاد بر در تو
    بهر قدم که زند صد سرش بدست افتد
  • مرا چه آرزوي پاي زشت طاوس است
    چو در ميانه مصحف پرش بدست افتد
  • گر بدست اجل از پاي درآيد تن من
    از مي عشق بود در سر من مخموري
  • سيف فرغاني در کار جزا چشم مدار
    پادشازاده ملکي چکني مزدوري
  • اي جهان ازتو مزين چو بهشت از حوري
    همه عالم ظلماتست وتو در وي نوري
  • دل در اوصاف تو گر چند که دورانديشست
    همچو انديشه ترا کي بود از دل دوري
  • بيم آنست که در عهد تو گم نام شود
    مه نام آور و خورشيد بدان مشهوري
  • وقت ما خوش نشود جز بسماع نامت
    ورچه در مجلس ما زهره بود طنبوري
  • گر برود از بر تو راه نداند
    ور برود بر در تو راه ندارد
  • بر در مردم رود چو سگ بزنندش
    هرکه جزين آستان پناه ندارد