167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • دل عاشق زشادي بي نصيب است
    فرح در بيت احزان مي نگنجد
  • دل تنگ احتمال عشق نکند
    سرير شه در ارمان مي نگنجد
  • درين ره سيف فرغاني نگنجيد
    وزغ در آب حيوان مي نگنجد
  • چه دلبري تو که نازاده مريم حسنت
    هزار عيسي گويا در آستين دارد
  • بزير سايه زلف از قفات مي تابد
    همان شعاع که خورشيد در جبين دارد
  • خط تو سلسله از مشک بر قمر بندد
    لب تو پاي مگس را در انگبين دارد
  • اي از خمار چشم تو آشوب در جهان
    وي لعل مدح گفته لبت را بصد زبان
  • جانست بوسه تو ومردم در انتظار
    تا کي بود که با تو رسد کار من بجان
  • بايد بسان نقطه سر خود گذاشتن
    پرگاروار اگر ننهي پاي در ميان
  • آب حيات راست چو آتش بسنگ در
    گويي که مضمرست درآن لعل درفشان
  • در عالمي که وهم اشارت بدان کند
    ني دوست راست منزل وني روح را مکان
  • چون لبت در دهن جام کند آب حيات
    خون ازين غصه برآرم چو صراحي زگلو
  • دست در گردن خود ساعد سيمين ترا
    کس نديدست مگر دولت زرين بازو
  • پيش يزيد قهرت همچون حسين ديدم
    در کربلاي شوقت چندين هزار کشته
  • در دست تو دل من چندين چه کار دارد
    کانگشت تو نيارد اندر شمار کشته
  • کز پي دانه در همچو صدف مي شايد
    غرق دريا شدن و تشنه باران بودن
  • درچشم تو روي مردمي پيدا
    در روي تو چشم مردمان خيره
  • سيف از در تو شکسته بازآمد
    چون لشکر کافر ازدر بيره
  • مژه در خون چو دست قصابست
    بي تو مر ديده سنايي را
  • اي سيف نکويان جهان قيد تو بودند
    در دام وي افتادي و ازجمله برستي
  • نه در ملک من چون تويي دوست دارم
    نه درحسن تو چون خودي يار داري
  • با رهي گربکني سرکشي و نازت خوب
    در سماع ار بروي جنبش وآرامت خوش
  • گرچه در عشق بسي رنج کشيدي زآغاز
    رو که چون قصه يوسف شود انجامت خوش
  • بنزد تو سخن آورد سيف فرغاني
    وگرنه لايق اين در کدام گوش بود
  • در ره سوداي او مباش کم از شمع
    گرنکشندت برو بمير درآن سوز