167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • در پرده رو نهفته ره دل همي زنند
    زآن ديده پر زخون جگر کرده راهشان
  • دعوي همسري تو دارند در دماغ
    زين بيشتر بلند مکن پايگاهشان
  • از عشق خوب رويان من دست شسته بودم
    پايم بگل فروشد در کوي تو قضا را
  • تا مبتلا نگردي گر عاقلي مدد کن
    در کار عشق ليلي مجنون مبتلا را
  • از دهشت رقيب دورست سيف از تو
    در کويت اي توانگر سگ مي گزد گدا را
  • اي محتشم بخوبي هستم فقير عشقت
    در شرع بر توانگر حقي بود گدا را
  • عشق فراخ گامت در دل نهاد پايي
    بر ميهمان شادي غم تنگ کرد جا را
  • من طوطيم لب تو شکر بود که بينم
    در خدمت تو روزي طوطي شکر شکسته
  • چون بازگرد عالم گشتم بسي و آخر
    در دامت اوفتادم چون مرغ پرشکسته
  • وز طعنهاي مردم در حق خود چگويم
    هر کو رسيد سنگي انداخت بر شکسته
  • امشب زسنگ آهم در کارگاه گردون
    شد شيشهاي انجم دريکدگر شکسته
  • ور بقانون ادب بر در او ره يابي
    با شفايک دو سخن از من بيمار بگو
  • خادماني که درآن پرده عزت باشند
    در اگر بر تو ببندند ز ديوار بگو
  • صد بوسه آرزو کني از خويشتن اگر
    بيني در آينه لب و دندان خويش را
  • عاشق شوي تو بر خود اگر هيچ بنگري
    در خنده پسته شکر افشان خويش را
  • گر ماه در کنار تو آيد روا مدار
    قيمت چرا بري تن چون جان خويش را
  • در موسم بهار که ياد آورند باز
    هر بلبلي هواي گلستان خويش را
  • در موسم بهار که ياد آوردند باز
    هر بلبلي هواي گلستان خويش را
  • در خوبي رخ تو من تيره دل چه گويم
    کآيينه همچو رويت رويي نديده باشد
  • اي در عرق ز خوبي رخسار لاله رنگت
    همچون گلي که بر وي باران چکيده باشد
  • سيف ار غزل سرايد در وصف صورت تو
    يک بيت او بمعني چندين قصيده باشد
  • آنرا که دمي ديده دل گشت گشاده
    چشم از همه در بست و بروي تونظر کرد
  • در کوي تو مارا نبود جاي اقامت
    وآن قيد نکردي که توانيم سفر کرد
  • در حسرت وصل تو دل سوخته بگريست
    آبش چو کم آمد مددش خون جگر کرد
  • در خوابگه وصل تو يک روز نخسبد
    عاشق که شبي درغم هجرانت سحر کرد