167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • از لب افشاندي گهر تا زد کمان آرزو
    تير حسرت در جگر زآن لعل پيکاني مرا
  • غوره در چشمم مکن چون ز اشک عنابي چکيد
    ناردان بر روي ازآن ياقوت رماني مرا
  • ثابتم در کار و ازعشقش بگردم دايره است
    زين ميان چون نقطه بيرون کرد نتواني مرا
  • در هلاک من چو هجرانت سبک دستي نکرد
    بر درت از بهر وصلست اين گرانجاني مرا
  • در فراخاي جهان از ازدحام عاشقان
    جاي جولاني نماند از تنگ ميداني مرا
  • از عطاهاي يد اللهي بدست خود بنه
    در دلم اسرار و آن اسرار را مستور دار
  • تا شکروار از مگس دردسري نبود مرا
    انگبينم در درون پوشيده چون زنبوردار
  • پيش ازين تقصير کردم بعد ازين در حضرتت
    همتم را بر اداي خدمتت مقصور دار
  • بنده عشق توام زآن پادشاهي مي کنم
    دولتي دارم که در کويت گدايي مي کنم
  • بارگير نفس شان در هر قدم جاني بداد
    تا بدين منزل رسانيدند بار خويش را
  • ديگران از ترک جان در راه جانان قاصرند
    زين شتر دل همرهان بگسل مهار خويش را
  • هر زمان در حلقه زنجير زلفت مي کشند
    يک جهان عاشق دل ديوانه سار خويش را
  • عقل در کفر و دين سخن گويد
    عشق بيرون ازين سخن گويد
  • آن بيک شبهه در گمان افتد
    وين ز حق اليقين سخن گويد
  • ما دو سر در يکي گريبانيم
    چون جداما (ن) کند دو پيرهني
  • در بهشت اميد ديدارست و گردد چون بهشت
    هر مقامي کند رو جلوه کني ديدار خويش
  • هر بهاري در بر آرد شاهد زيباي گل
    هر زمستان چون بسازدگلبني با خار خويش
  • بنده در وصف تو بسيار سخنها گفتي
    اگر از آب نرفتي بزبان شيريني
  • اي گرفته زحديث تو جهان شيريني
    از تو در کام دل ودر لب جان شيريني
  • شکر و شهد مرا بهر غذاي دل وجان
    در لب لعل تو دادند نشان شيريني
  • چند در حسرت خود کام کني تلخ مرا
    از لب چون شکر خود بچشان شيريني
  • گر چه در عهد تو بسيار نکويان هستند
    روح ليسيده زلبشان بزبان شيريني
  • در دعوي هواي تو عشاق صادقند
    زيرا که هست شاهد رويت گواهشان
  • خال تو ديده اند و بزلف تو داده دل
    آن دانه در فگند درين دامگاهشان
  • با بال چون نگارگه جلوه در بهار
    طاوس رشک برده زپر کلاهشان