نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
هفت پيکر نظامي
آري آنرا که
در
شکم دهلست
برگ تتماج به ز برگ گلست
به که دندان کني ز خوردن پر
تا گرامي شوي چو دانه
در
شانه کو را هزار دندانست
دست
در
ريش هر کسي زانست
بر
در
اين دکان قصابي
بي جگر کم نواله اي يابي
صد جگر پاره شده به هر سوئي
تا
در
آمد پهي به پهلوئي
گر درآيد ز راه مهماني
کيست کو
در
ميان نهد خواني
ترکيم را
در
اين حبش نخرند
لاجرم دو غباي خوش نخورند
تا
در
اين کوره طبيعت پز
خاميي داشتم چو ميوه رز
آب گويند چون شود
در
خواب
چشمه زر بود نه چشمه آب
آهن من که زرنگار آمد
در
سخن بين که نقره کار آمد
چون من اين قصه چند کس گفتند
هم
در
آن قصه عاقبت خفتند
وام دريا و کوه
در
گردن
با فلک رقص چون توان کردن
چون ز بار جهان نداري جو
در
جهان هرکجا که خواهي رو
ره
در
اين بيمگاه تا مردن
اين چنين مي توان به سر بردن
زر فرو بردن يکي محتاج
صد شکم را دريد
در
ره حاج
در
چنين ره مخسب چون پيران
گرد کن دامن از زبون گيران
اي بسا خواب کو بود دلگير
واصل آن دل خوشيست
در
تعبير
بدگهر با کسي وفا نکند
اصل بد
در
خطا خطا نکند
هرکه ز آموختن ندارد ننگ
در
برآرد ز آب و لعل از سنگ
حاصل اين دو جز يکي نبود
کان دو داري
در
اين شکي نبود
از سه بگذر که محملي نه قويست
از دو هم
در
گذر که آن ثنويست
در
سهي سرو چون شکست آيد
موميائي کجا به دست آيد
در
ره دين چوني کمر بربند
تا سرآمد شوي چو سرو بلند
سايه اي
در
جهان ندارد کس
کو بره نيست پيش و گرگ از پس
چون قفا دوستند مشتي خام
روي خود
در
که آورم به سلام
کان نو کن زرنج خويش مرنج
باز کن بر جهانيان
در
گنج
خود زر ده دهي به چنگ آمد
در
ز دريا گهر ز سنگ آمد
طالعش حوت و مشتري
در
حوت
زهره با او چو لعل با ياقوت
تا
در
آن اوج برکشد پرو بال
پرورش يابد از نسيم شمال
در
هواي لطيف جاي کند
خواب و آرام جان فزاي کند
کانچنان دز
در
آن ديار نبود
وآنچه بد جز همان به کار نبود
تا به نعمان خبر رسيد درست
کانچنان پيشه ور که
در
خور تست
کرده چندين بنا به مصر و به شام
هر يکي
در
نهاد خويش تمام
چونکه سمنار سوي نعمان رفت
رغبت کار شد يکي
در
هفت
آفتاب ار بر او فکندي نور
ديده را
در
عصابه بستي حور
در
شبانروزي از شتاب و درنگ
چون عروسان برآمدي به سه رنگ
با هوا
در
نقاب يک رنگي
گاه رومي نمود و گه زنگي
بيشتر زانکه
در
شمار آيد
تا دگر وقت ها به کار آيد
بيشتر بردمي
در
اينجا رنج
تا به من شاه بيش دادي گنج
وانکه پيچد
در
او به صد ياري
بيخ و بارش کند به صد خواري
يمن از نقش او که نامي شد
در
جهان چون ارم گرامي شد
گفت کايزد شناختن به درست
خوشتر از هرچه
در
ولايت تست
چونکه نعمان شد از رواق به زير
در
بيابان نهاد روي چو شير
منذر آن شاه با مهارت و مهر
آيتي بود
در
شمار سپهر
در
سلاح و سواري و تک و تاز
گوي برد از سپهر چوگان باز
وآنچه او هم نديد
در
پرتاب
دولتش زد بر آنچه ديد صواب
پدري و برادري بگذار
آن رهي وين غلام
در
همه کار
مرده گور بود
در
نخچير
مرده را کي بود ز گور گزير
در
چنين گورخانه موري نيست
که برو داغ دست زوري نيست
هر يکي
در
شکوه پيکر او
مانده حيران از پاي تا سر او
صفحه قبل
1
...
2568
2569
2570
2571
2572
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن