167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

گلستان سعدي

  • عقل در دست نفس چنان گرفتارست که مرد عاجز در دست زن گربز
  • صياد بي روزي در دجله ماهي نگيرد و ماهي بي اجل در خشک نميرد
  • شدت نيکان روي در فرج دارد و دولت بدان سر در نشيب
  • ديوان سلمان ساوجي

  • آفتابت در رکاب، و مشتري در کوکبه
    آسمان زير علم، ماه علم خورشيد سا
  • در شب هيجا سپاه فتح را تيغت دليل
    در ره تدبير، پير عقل را کلکت عصا
  • تا مگر وصل تو يکدم وصله کارم شود
    در فراقت پيرهن را ساختم در بر قبا
  • در عبارات تو توضيحات منهاج نجات
    در اشارات تو کليات قانون را شفا
  • در ساحت تو مروخه جنبان بود، شمال
    در مجلس تو مجمره گردان بود صبا
  • بازار خود ز سايه او سرد در تموز
    پشت زمين به پشتي او گرم، در شتا
  • شبها که ماهتاب فتد در ميان آب
    پيدا شود هزار صفا در ميان ما
  • خاک در سراي توکاکسير دولت است
    در چشم روشنان فلک گشته توتيا
  • در آخر منشور ابد عهد تو تاريخ
    در اول احکام ازل نام تو طغرا
  • در گور به عهد تو بنازد دل بهرام
    در عدل به عهدت بفرازد سر دارا
  • برداشتن تيغ و کمند ارچه گناه است
    در عهد تو هست اين همه در گردن اعدا
  • در معشر زلف تو حرم روح قدس را
    در موقف کون تو مقام اهل صفا را
  • چو در معراج فکرت رو به منهاج کمال آرد
    ملايک در دمند آواز سبحان الذي اسري
  • چون در، بر آستان توام بر اميد بار
    باري بگو که حلقه بگوش مني در را
  • بهار شرح جمال تو داده در يک شرح
    بهشت ذکر جميل تو کرده، در هر باب
  • نجوم کوکبه شاهي که در جميع امور
    کواکب از در او يافتند فتح الباب
  • کنون پنج ماه است تا من اسيرم
    به بغداد در، در بلا و مصايب
  • هر سحر مجمره بوي تو در دست شمال
    هر نفس سلسله موي تو در دست صباست
  • گاه در حل حقايق نظرت موي شکافت
    گاه در کشف حقايق قلمت چهره گشاست
  • موي در تاب شد از استره در خود پيچيد
    کز سر جان نتوانست به يکدم برخواست
  • تا نهان شد آفتاب طلعتت در زير خاک
    هر سحر پيراهن شب در بر گيتي قباست
  • در حق باب شما آمد «علي بابها»
    هر کجا فصلي درين باب است، در باب شماست