167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • اي که در باغ نکويي بتو نبود مانند
    گل برخسار نکو سرو ببالاي بلند
  • در جهان گر نبود هيچ کسي غم نخورد
    زآنکه درويش تو نبود بکسي حاجتمند
  • دست تدبير کسي پاي گشاده نکند
    چون دلي را سر گيسوي توآرد در بند
  • در عشق يار از سر جاني که داشتم
    برخاستم که جان ننشيند بجاي يار
  • گر در رضاي يار رود جان و دل ازاو
    عاشق بترک هردو بجويد رضاي يار
  • درمان ز کس طلب نکند دردمند دوست
    در عافيت نظر نکند مبتلاي يار
  • در کتاب ما نمي گنجد حروف
    درحساب ما نمي آيد عدد
  • صعب باشد در دل شوريده عشق
    گرم باشد آفتاب اندر اسد
  • در ره عشقت براق همتم
    مي زند بر توسن گردون لگد
  • خامشي بهتر که نتوانم گرفت
    خيمه گردون چو خرگه در نمد
  • عاشق از چرخ و ز انجم برترست
    اختر عاشق نيايد در رصد
  • از کلام او خلايق بي خبر
    وز مقام او ملايک در حسد
  • در کوي عشق اگر تو گدايي کني منال
    کاينجا تو باخزينه قارون نيامدي
  • گر کفش تو دريده (شود) در رهش مرنج
    کاينجا تو با درفش فريدون نيامدي
  • اي شعر بهر نظم تو جز در صفات دوست
    بسيار فکر کردم و موزون نيامدي
  • آن کو متاع جان نکند ترک، رخت او
    در خانه به که لايق بازار مانبود
  • آن مرد کاردان که همه ساله کار کرد
    خاکش دهند مزد که در کار مانبود
  • در کيسه قبول منه گر چه زر بود
    آن نقد را که سکه دينار ما نبود
  • جان بداديم بپيش در آن يار که او
    از پس پرده رخي همچو نگارستان داشت
  • خستم لب تو زآنکه دلم از تو خسته بود
    وآنک بحکم شرع قصاص است در جروح
  • بآب چشم برين خاک در نهال اميد
    بسي نشاندم و بسيار برنمي آيد
  • فصل بهار وصل چو دورست،غنچه وار
    در پوست مانده ام،بشکفتن نمي رسم
  • اندر صفات دوست چگويم سخن چو من
    در وصف حال خويش بگفتن نمي رسم
  • در آن زمان که عرق کرده بود آدم را
    بروي زرد زشرم گناه پيشاني
  • پس هر پرده همچون درنشستم
    ولي نگشود در برما رخ تو