167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • با چنين عزت که از حسن و جمال
    در مه و خور جز بخواري ننگري
  • گردوکونت دست در گردن کند
    با يکي بايد که سر درناوري
  • نزد او از تاج بر فرق سران
    به بود نعلين در پاي سري
  • دلا با عشق کن پيمان و مي رو
    قدم در نه درين ميدان و مي رو
  • درين کو خفتگان ره نوردند
    درآ در زمزه ايشان و مي رو
  • وگر در ره بزادت حاجت افتد
    از آب روي خود کن نان ومي رو
  • بره تنها رود ره گم کند مرد
    درآ در خيل درويشان و مي رو
  • اگر در ره بجيحوني رسيدي
    درو پيوند چون باران و مي رو
  • ز بند و حلقه زلف تو برده بودم جان
    کمند زلف تو بازم کشيد در حلقه
  • بسان پاي دلم اي صبادر آوردست
    در آن دو زلف چو زنجير و مي شمر حلقه
  • همين که پاي دلي دست دادش اندر حال
    در افگند سر زلفت بيکد گر حلقه
  • ز ديده در بفشانم چو دست سيمم نيست
    که بهر گوش غلامت کنم ز زر حلقه
  • براي گوش تو کرديم حلقها پر در
    که نيست آن لايق آن گوش بي درر حلقه
  • رديف اين در از آن (حلقه) کرده ام کو را
    بگوش تو نرساند کس مگر حلقه
  • در طي تو گر هزار قهرست
    لطفيست بمن رسيده از يار
  • بر در نشسته ديد مرا پرده بر فگند
    بر ره فتاده يافت مرا خوار برگرفت
  • دل خود نماند در دو جهان سيف از آنکه يار
    رسم دل از ميانه بيکبار برگرفت
  • کوي معشوق و در دوست بهست از همه جاي
    ما هم اينجا بنشينيم و بصحرا نرويم
  • روي ز چشمم مپوش تا نتواند فگند
    کفر سر زلف تو رخنه در ايمان دل
  • از صدف لفظ خويش معني چون در دهد
    گوهر شعرم که يافت پرورش از کان دل
  • مرا گر دست گيري جاي آنست
    که حيران مانده ام در کار رويت
  • بهر دم صورتي در خاطر آيد
    مرا از لفظ معني دار رويت
  • اگر تو پرده برداري از آن روي
    نگنجد در جهان انوار رويت
  • ز روي تو بعالم در اثر هاست
    بهار آنک يکي ز آثار رويت
  • گل سوري چو خار اندر گلستان
    بها ناورد در بازار رويت