167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • در عهد خوبي تو جوانانه مي خورد
    آن زاهدي که پير بود خانقاه را
  • با عاشق تو خلق در آفاق گو مباش
    چون دانه حاصلست نخواهيم کاه را
  • مکن چون طالب دنيا جهان صورت آبادان
    که در ويراني صورت بيابي گنج معني را
  • بغمزه دل شکن و از جهان برآر نفير
    بخنده در سخن آ وز دهان ببار شکر
  • لب و دهان تو در چشمم آمد و ديدم
    بگرد پسته چون آتش آبدار شکر
  • بوصل همچو تو شيرين چه باشد ار آيد
    مرا چو خسرو پرويز در کنار شکر
  • دهان خود بشکر چون مگس بيالايم
    که چون لبت نکند در مذاق کار شکر
  • ترا بباغ چه حاجت بود که هر ساعت
    ز روي خويش در آيينه گلستان بيني
  • پس از هزار تأمل اگر سخن گويد
    چو نيک در نگري زآن دهان نشان بيني
  • ز موي هم نکني فرق آن مياني را
    که در ميانه آن موي تا ميان بيني
  • بنيکوان نظري کن که بوي او آيد
    ز رنگ حسن که در روي نيکوان بيني
  • در کمان ابرو آورد و بسوي من فگند
    يار آهو چشم تير غمزه شير افگنش
  • باد با تو چون شبي گر سوي بستان بگذرد
    همچو بلبل در نوا آيد زبان سوسنش
  • خسروان او را غلامند اين زمان در ملک روم
    همچو شيرين صد کنيزک عاشق اندر ارمنش
  • بر اميد وصل او چون سيف فرغاني که ديد
    طوطيي اندر قفس يا بلبلي در گلشنش
  • در عشق بازي از تو چون من بيدقي
    شه مي خوهد يعني رخ نيکوي تو
  • بر خاک هر در آب رو بفروختم
    تا نان خرم بهر سگان کوي تو
  • اي خورده روح از جام عشقت باده يي
    مي کن نظر در کار کارافتاده يي
  • مپسند کز کمتر غلامي کم بود
    در بندگي تو چو من آزاده يي
  • نگرفت نقش ديگري تا نقش خود
    بنشاندي در طبع چون من ساده يي
  • بي جواز عشق فردا در سياستگاه حشر
    طاعتت محتاج آمرزش بود همچون گناه
  • گر بگرداني عنان از جانب اين خاکدان
    از رکاب خود در آن حضرت فشاني گرد راه
  • گر دست رسد روزي در پات سرافشانم
    هر چند نثارت را لايق نبود جانم
  • در کار تو از ياران هيچم مددي نايد
    اي جمله مدد از تو مگذار بديشانم
  • من در طلب وصلت چون سيف نيم خاکي
    ريگم، نتوان کردن سيراب ببارانم