167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ليلي و مجنون نظامي

  • در حلقه کعبه کن دست
    کز حلقه غم بدو توان رست
  • رحمت کن و در پناهم آور
    زين شيفتگي به راهم آور
  • از جاي چو مار حلقه برجست
    در حلقه زلف کعبه زد دست
  • کاين سلسله اي که بند بشکست
    چون حلقه کعبه ديد در دست
  • هر نيک و بدي کزو شنيدند
    در نيک و بدي زبان کشيدند
  • در حله ما ز راه افسوس
    گه رقص کند گهي زمين بوس
  • در هر غزلي که مي سرايد
    صد پرده دري همي نمايد
  • حلوا که طعام نوش بهر است
    در هيضه خوري به جاي زهر است
  • در جستن گنج رنج مي برد
    بي آنکه رهي به گنج مي برد
  • مرد گذرنده چون در او ديد
    شکلي و شمايلي نکو ديد
  • مي گشت چو ديو گرد هر غار
    ديوانه خويش در طلب کار
  • از باده بيخودي چنان مست
    کاگه نه که در جهان کسي هست
  • مجنون چو صلابت پدر ديد
    در پاي پدر چو سايه غلتيد
  • چون خواهم چون که در چنين روز
    چشم تو ببيندم بدين روز
  • از کار شدي چه کارت افتاد
    در ديده کدام خارت افتاد
  • جاني و عزيزتر ز جاني
    در خانه بمان که خان و ماني
  • مستيز که شحنه در کمين است
    زنجير مبر که آهنين است
  • ليکن چه کنم من سيه روي
    کافتاده بخودنيم در اين کوي
  • سايه نه به خود فتاد در چاه
    بر اوج به خويشتن نشد ماه
  • گر دست رسي بدي در اين راه
    من بودمي آفتاب يا ماه
  • در عشق چه جاي بيم تيغ است
    تيغ از سر عاشقان دريغ است
  • چون ماه من اوفتاد در ميغ
    دارم سر تيغ کو سر تيغ
  • روزي دو سه در شکنجه مي زيست
    زانگونه که هر که ديد بگريست
  • پس پرده دريد و آه برداشت
    سوي در و دشت راه برداشت
  • بردند به تحفه ها در آفاق
    زان غنيه غني شدند عشاق
  • از جادوئي که در نظر داشت
    صد ملک بنيم غمزه برداشت
  • چاه زنخش که سر گشاده
    صد دل به غلط در او فتاده
  • زلفش رسني فکنده در راه
    تا هر که فتد برآرد از چاه
  • در پرده که راه بود بسته
    مي بود چو پرده بر شکسته
  • مي سوخت به آتش جدائي
    نه دود در او نه روشنائي
  • در جستن نور چشمه ماه
    چون چشمه بمانده چشم بر راه
  • بادي که ز نجد بردميدي
    جز بوي وفا در او نديدي
  • ناسفته دري و در همي سفت
    چون خود همه بيت بکر مي گفت
  • بيتي که ز حسب حال مجنون
    خواندي به مثل چو در مکنون
  • آن رقعه کسي که بر گرفتي
    برخواندي و رقص در گرفتي
  • سوسن نه زبان که تيغ در بر
    ني ني غلطم که تيغ بر سر
  • در حلقه آن بتان چون حور
    مي رفت چنانکه چشم به دور
  • تا سبزه باغ را به بيند
    در سايه سرخ گل نشيند
  • از حله به حله نخل گاهش
    در باغ ارم گشاده راهش
  • با سرو بنان لاله رخسار
    آمد به نشاط و خنده در کار
  • مادر ز پي عروس ناکام
    سرگشته شده چو مرغ در دام
  • ليلي که چو گنج شد حصاري
    مي بود چو ماه در عماري
  • دلتنگ چنانکه بود مي زيست
    بي تنگ دلي به عشق در کيست
  • شخصي هنري به سنگ و سايه
    در چشم عرب بلند پايه
  • از ديدن آن چراغ تابان
    در چاره چو باد شد شتابان
  • آگه نه که گرچه گنج بازد
    با باد چراغ در نسازد
  • مه را نگرفت کس در آغوش
    اين نکته مگر شدش فراموش
  • هم مادر و هم پدر نشستند
    واميد در آن حديث بستند
  • تا غنچه گل شکفته گردد
    خار از در باغ رفته گردد
  • از پرده نام و ننگ رفته
    در پرده ناي و چنگ رفته