نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان سيف فرغاني
در
غم عشق گريزان دل خود را کآن هست
ظل طوبي و هواي دگران سايه بيد
انتظاري برود، ليک نيايد هرگز
کس از آن مايده محروم و از آن
در
نوميد
اگر ز پرده برونست سيف فرغاني
چو آستانه بجز وي مقيم
در
کس نيست
چه دلبري که رخ تست
در
گلستان ماه
چو آفتاب بروي تو دارد ايمان ماه
بآفتاب که روز آورد نظر نبود
مرا که هست ز روي تو
در
شبستان ماه
بروز بر
در
من آفتاب کديه کند
اگر شبي بسر روزنم رسد آن ماه
دل مرده کند زنده احاديث تو، پندارم
لب تو
در
نفس دارد دم احياي عيسي را
بنزد سيف فرغاني چه باشد؟ ظلمت آبادي،
اگر (
در
) روضه ننمايي بما نور تجلي را
بي معني عشق تو جان
در
بدن خاکي
چون صورت رنگينست آرايش ديواري
اندر ره عشق تو گامي زدم و چون خود
در
هر قدمي ديدم سرگشته طلب کاري
تنها نه منم مرغي
در
دام تو افتاده
از هر قفسي بشنو آواز گرفتاري
گرد لب تو گشتم کز وي شکري چينم
در
عمر نکردستم شيرين تر ازين کاري
هرجا شکرستاني
در
شهر شود پيدا
من چون مگسم او را بي سيم خريداري
گر سيم و زرت باشد خاک
در
جانان خر
وآنگه درمي از وي مفروش بديناري
امير ملک ورا طالب است و من
در
عشق
نمي خوهم که فرومايه يي بود يارم
ميان خلق تفاوت بسيست
در
گوهر
که دوست را تو بزر من بجان خريدارم
از آن شکر که تو
در
پسته دهان داري
سزد که راتبه جان من روان داري
نظر
در
آينه کن تا ترا شود روشن
چو ديگران که چه رخسار دلستان داري
جماعتي که
در
اوصاف تو همي گويند
که قد سرو و رخ همچو گلستان داري
نظر
در
آن گل رو مي کنند، بي خبرند
ز غنچها که بر اطراف بوستان داري
چو دوست گفت سخن گفت سيف فرغاني
حديث يا شکرست آنکه
در
دهان داري
عاشقان دوزخ آشام ترا امروز هست
در
دل از ياد تو اين معشوق جان پرور بهشت
چون دل بيگانگان جانا ز ذکرت غافلست
گر بود
در
خاطرش با يادت اي دلبر بهشت
بر اميد صحت مستان خمر عشق تو
پاي کوبند از طرب حوران بسي
در
هر بهشت
چون خضر آب حيات وصل چون يابد کسي
ايستاده
در
ميان چون سد اسکندر بهشت
صفحه قبل
1
...
2560
2561
2562
2563
2564
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن