نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ليلي و مجنون نظامي
و آگه نه که
در
جهان درنگي
پوشيده بود صلاح رنگي
هرکس به تکيست بيست
در
بيست
واگه نه کسي که مصلحت چيست
چون
در
طلب از براي فرزند
مي بود چو کان به لعل دربند
هر شير که
در
دلش سرشتند
حرفي ز وفا بر او نوشتند
هر مايه که از غذاش دادند
دل دوستيي
در
او نهادند
سالي دو سه
در
نشاط و بازي
مي رست به باغ دل نوازي
هر يک ز قبيله اي و جائي
جمع آمده
در
ادب سرائي
در
هر دلي از هواش ميلي
گيسوش چو ليل و نام ليلي
او نيز هواي قيس مي جست
در
سينه هردو مهر مي رست
زين قصه که محکم آيتي بود
در
هر دهني حکايتي بود
در
عشق شکيب کي کند سود
خورشيد به گل نشايد اندود
چشمي به هزار غمزه غماز
در
پرده نهفته چون بود راز
چون شيفته گشت قيس را کار
در
چنبر عشق شد گرفتار
ليلي چون بريده شد ز مجنون
مي ريخت ز ديده
در
مکنون
او
در
غم يار و يار ازو دور
دل پرغم و غمگسار از او دور
او بنده يار و يار
در
بند
از يکديگر به بوي خرسند
مي رفت چنانکه آب
در
چاه
مي آمد صد گريوه بر راه
باد از پس داشت چاه
در
پيش
کامد به وبال خانه خويش
کي باد صبا به صبح برخيز
در
دامن زلف ليلي آويز
بر رسم عرب نشسته آنماه
بر بسته ز
در
شکنج خرگاه
آن ديد درين و حسرتي خورد
وين ديد
در
آن و نوحه اي کرد
ليلي چو ستاره
در
عماري
مجنون چو فلک به پرده داري
ليلي ز خروش چنگ
در
بر
مجنون چو رباب دست بر سر
ليلي بگذار باغ
در
باغ
مجنون غلطم که داغ بر داغ
ليلي به کرشمه زلف بر دوش
مجنون به وفاش حلقه
در
گوش
ليلي سر زلف شانه مي کرد
مجنون
در
اشک دانه مي کرد
ليلي مي مشگبوي
در
دست
مجنون نه ز مي ز بوي مي مست
کو دل به فلان عروس دادست
کز پرده چنين به
در
فتادست
آن
در
که جهان بدو فروزد
بر تاج مراد خود بدوزد
کان
در
نسفته را درآن سفت
با گوهر طاق خود کند جفت
در
منزل مهر پي فشردند
وآن نزل که بود پيش بردند
ياقوت لبان
در
بناگوش
هم غاليه پاش و هم قصب پوش
آن کز دو جهان برون زند تخت
در
پيرهني کجا کشد رخت
با نيک و بدي که بود
در
ساخت
نيک از بد و بد ز نيک نشناخت
حيران شده هر کسي
در
آن پي
مي ديد و همي گريست بر وي
صافي تن او چو درد گشته
در
زير دو سنگ خرد گشته
نه بر
در
دير خود پناهي
نه بر سر کوي دوست راهي
ياري که ز جان مطيعم او را
در
دادن جان شفيعم او را
کس نيست که آتشي
در
آرد
دود از من و جان من برآرد
کان شيشه مي که بود
در
دست
افتاده شد آبگينه بشکست
گر
در
رهم آبگينه شد خورد
سيل آمد و آبگينه را برد
ديوانه منم به راي و تدبير
در
گردن تو چراست زنجير
در
گردن خود رسن ميفکن
من به باشم رسن به گردن
سيري که به گرسنه نهد خوان
خردک شکند به کاسه
در
نان
گر بيند طفل تشنه
در
خواب
کورا به سبوي زر دهند آب
با شير به تن فرو شد اين راز
با جان به
در
آيد از تنم باز
خويشان همه
در
نياز با او
هر يک شده چاره ساز با او
گفتند به اتفاق يک سر
کز کعبه گشاده گردد اين
در
فرزند عزيز را به صد جهد
بنشاند چو ماه
در
يکي مهد
شد
در
رهش از بسي خزانه
آن خانه گنج گنج خانه
صفحه قبل
1
...
2559
2560
2561
2562
2563
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن