167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • فتاد در همه عالم ز عشق تو شوري
    بخنده لب بگشا تا جهان شکر گيرد
  • بدان اميد که از دامنت فشانم گرد
    سر آستين مرا ديده در گهر گيرد
  • زآب چشم روان ديده را ميسر نيست
    که خاک کوي تو چون سرمه در بصر گيرد
  • مگر تو چاره کني ور نه سيف فرغاني
    کدام چاره سگالد که با تو در گيرد
  • بقطع دوستي آنجا که دشمن در ميان آيد
    دو يار ناشکيبا را ز يکديگر بگرداند
  • همي خواهم که در بزمش صراحي وار بنشينم
    بگرد مجلسم تا چند چون ساغر بگرداند
  • بگوشت در نمي آيد فغان سيف فرغاني
    که هرشب گوش گردون را بناله کر بگرداند
  • اي کرده رخت پيدا بر روي قمر لاله
    وي کرده لبت پنهان در تنگ شکر بوسه
  • چون جوف صدف او را پر در دهني بايد
    وآنگه طلب کردن زآن درج گهر بوسه
  • هرجا که تو برخيزي از پاي تو بستاند
    زنجير سر زلفت چون حلقه ز در بوسه
  • تابوت تن ز مرده دل گور کافرست
    در جان اگر ز عشق نباشد سکينه يي
  • اي حال (او) مپرس که چونست در غمت
    بشکست چون بسنگ رسيد آبگينه يي
  • مست شراب عشق تو در زي زاهدان
    پيدا بود چنانکه مي اندر قنينه يي
  • بر قد سيف در ره عشق تو دلق فقر
    زيبا چو بر عذار عروسان زرينه يي
  • آنرا که چو تو سروي در خانه بود دايم
    از بي خبري باشد رفتن سوي بستانها
  • از رنگ تو و بويت در گل اثري ديدست
    بلبل که نمي آيد بيرون ز گلستانها
  • تو در حرم دلها ساکن شده اي وآنگه
    سيف از هوس کعبه پيموده بيابانها
  • از روي تو نور مي درافتد
    در کوي تو همچو آتش از طور
  • چند گويم سخن باغ که همچون خارست
    بوستان در ره عشاق تو با چندين گل
  • تو چنين سرو سمن بار مرو در بستان
    کز خجالت نکند ياسمن و نسرين گل
  • اي عروس چمن از پرده خجلت پس ازين
    روي منماي که در جلوه درآمد اين گل
  • تو با اين حسن اگر در گلشن آيي
    نهد پيش رخت رو بر زمين گل
  • اگر بلبل کند ذکر تو در باغ
    ز نامت نقش گيرد چون نگين گل
  • چو از ذکر لبت شيرين کند کام
    شود در حلق زنبور انگبين گل
  • اگر در خانه گل خواهي بهر وقت
    برو آينه برگير و ببين گل