نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
در
آندم گر بداني خود تو اوئي
که
در
جمله زبانها گفت و گوئي
ز عقل سفل افعال جهانست
که نورش
در
زمين و
در
زمانست
کسي کو به بود صد باره
در
دين
که او بد
در
حقيت راز کل بين
قضا رفتست تن
در
ده بمردي
ببين آخر که
در
مهلت چه کردي
دمادم کن نظر
در
سر گندم
که
در
هر گندمي غرقست قلزم
ز صورت
در
نگر عين حقيقت
که
در
اعيان تو کردستي طريقت
بهشتت اي نديده هيچ
در
خود
فروماندي عزازيل تو
در
سد
توئي نوري که
در
ظلمت فتادي
ولي
در
عين اين قربت فتادي
نباشد شرط اين خوردن
در
اينجا
که گرداني مرا
در
لحظه رسوا
بلاي قرب يوسف
در
بن چاه
کشيد افتاد او آنگاه
در
جاه
دم منصور زن
در
عين مستي
چرا چندين
در
اينجا بت پرستي
سرت
در
باز
در
بازار ديني
که ديدستي بسي بازار ديني
سرت
در
باز و هم از جان مينديش
اناالحق گوي هم
در
خويش بيخويش
که ديد عشق احمد ديد
در
خود
از آن اسرار کل ميديد
در
خود
ز عشق ار ذره
در
جان
در
آيد
ز هر قطره دو صد طوفان برآيد
نهان شو عشق را درياب
در
کل
که افکنداست مر ذرات
در
ذل
نهان شو
در
نهان و بين تو پيدا
درون را با برون
در
شور و غوغا
ز وصلش جمله ذره
در
خروشند
در
اين ديگ فنا کلي بجوشند
جهان ديدي که جمله
در
فنايست
ولي
در
سر همه عين بقايست
در
آن سر جمله اندوه است و محنت
در
آن سر جمله يابي عين قربت
در
آن سر هيچ شادي نيست تحقيق
در
آن سر هست جمله عين توفيق
در
آن سر اين همه اندوه و دردست
در
آن سر جمله را يابي که فرداست
از آن سر آمدي
در
جنت جان
ز پيدائي شدي
در
حق تو پنهان
از آن سر آمدي
در
جستجوئي
بهرزه دائما
در
گفت و گوئي
ز شيدائي بماندي
در
تف و سوز
از آن اندر گدازي
در
شب و روز
ولي زين گنج دائم
در
حجيبي
که از مار طبيعت
در
نهيبي
ز گنج ذات اعياني
در
آفاق
بمعني اوفتادي
در
جهان طاق
بوقتي گنج يابي
در
صفا تو
که باشي
در
عيان مصطفي تو
ز درد آدم اينجا نفخه يافت
ازآن
در
رازها
در
عشق بشتافت
چو ني
در
شورش و
در
شوق آيد
دل عشاق اندر ذوق آيد
کسي بايد که
در
يابد
در
آندم
که من زاري کنم اينجا دمادم
دمي دارم از آندم
در
نمودم
از آن زاري
در
آنجا گه نمودم
چو من بگشايم آندم از دم تو
شوم
در
جان و
در
دل همدم تو
در
آندم چون دورن جنت افتاد
ز شيطان ناگهي
در
محنت افتاد
ندارم هيچ و
در
پيچي فتادم
يقين دانم که
در
پيچي فتادم
ندارم هيچ و پايم رفته
در
چاه
شدم پيدا
در
اينجا گاه ناگاه
وجودش ناتوان و اندرون پاک
بمانده پاي او
در
آب و
در
خاک
دل صادق
در
آندم يار جويد
عيان ذات
در
اسرار جويد
در
آندم چون فلک
در
رقص آئي
ترا پيدا شود عين خدائي
اگر تو صاحب دردي
در
اين بين
خدا را
در
نهادت خود يقين بين
در
آن ساعت که دل بيخويش گردد
نمود عشق جمله
در
نوردد
سماع دوست
در
جانست نه
در
ني
تو خوردستي از آن جام ازل مي
دم آدم چو
در
ني سالها کرد
بسي
در
هر صفت آوازها کرد
دم آدم چو
در
ني شد نهاني
بگفت اسرار کلي
در
معاني
همه اسرار جان دارد
در
اينجا
همه انوار جان دارد
در
اينجا
نهادت برگره افتاد
در
پيچ
درونت همچو ني خاليست
در
هيچ
مئي کين دل از او يک قطره خوردست
ز بوي عشق
در
اندوه و
در
دست
ز زير عشق
در
آفاق جانها
زند او داستانها
در
بيانها
همه ذرات من
در
ترجمانند
دمادم جمله
در
شرح و بيانند
در
اين دنيا که ديدست جان جانان
که من دريافتم
در
خويش اعيان
صفحه قبل
1
...
254
255
256
257
258
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن