167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

بوستان سعدي

  • اگر در جواني زدي دست و پاي
    در ايام پيري به هش باش و راي
  • گذشتت آنچه در ناصوابي گذشت
    ور اين نيز هم در نيابي گذشت
  • نه پيوسته باشد روان در بدن
    نه همواره گردد زبان در دهن
  • همه شب در انديشه کاين گنج و مال
    در او تا زيم ره نيابد زوال
  • در آن لحظه رويش بپوشيد و سر
    مبادا که زشت آيدش در نظر
  • گلستان سعدي

  • که فردا چو پيک اجل در رسد
    بحکم ضرورت زبان در کشي
  • زبان در دهان اي خردمند چيست
    کليد در گنج صاحب هنر
  • فرقست ميان آنکه يارش در بر
    با آنکه دو چشم انتظارش بر در
  • در اين اميد بسر شد دريغ عمر عزيز
    که آنچه در دلمست از درم فراز آيد
  • صلح با دشمن اگر خواهي، هرگه که ترا
    در قفا عيب کند در نظرش تحسين کن
  • يا وفا خود نبود در عالم
    يا مگر کس در اين زمانه نکرد
  • چه دانند مردم که در جامه کيست
    نويسنده داند که در نامه چيست
  • گفت: اي برادر حرم در پيشست و حرامي در پس. اگر رفتي بردي وگر خفتي ...
  • بذکرش هر چه بيني در خروشست
    دلي داند در اين معني که گوشست
  • قياس کن که چه حالم بود در اين ساعت
    که در طويله نامردمم ببايد ساخت
  • پاي در زنجير پيش دوستان
    به که با بيگانگان در بوستان
  • من گرسنه در برابرم سفره نان
    همچون عزبم بر در حمام زنان
  • پرده هفت رنگ در مگذار
    تو که در خانه بوريا داري
  • او گوهرست، گو صدفش در ميان مباش
    در يتيم را همه کس مشتري بود
  • سهمگين آبي که مرغابي در او ايمن نبودي
    کمترين موج آسيا سنگ از کنارش در ربودي
  • بد اختري چو تو در صحبت تو بايستي
    ولي چنان که توئي در جهان کجا باشد
  • در چشم من آمد آن سهي سرو بلند
    بربود دلم ز دست و در پاي افکند
  • پستان يار در خم گيسوي تابدار
    چون گوي عاج در خم چوگان آبنوس
  • هر که در خرديش ادب نکنند
    در بزرگي فلاح ازو برخاست
  • هر که در حال توانائي نکوئي نکند در وقت ناتواني سختي بيند