167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان مسعود سعد سلمان

  • در شکر و مدحت تو،پاينده دولت تو
    شد همزبان
  • در دل افروز مجلس عضدي
    از همه نوع نعمت ابدي
  • سخن جمله گفت خواهم من
    در بزرگي شاه نيست سخن
  • سرکشان را نموده در پيکار
    که چگونه کنند مردان کار
  • در برابر امير کيکاوس
    خوب و رنگين نشسته چون طاوس
  • آنچنانش برندمست و خجل
    که نشاطش فرو مرد در دل
  • مشفق عمرها حسين طبيب
    در همه فعلها بديع و غريب
  • آنکه در علم طب کند افسوس
    بر حکيم بزرگ جالينوس
  • خواجه ناگه چو در سماع آيد
    عشرت و خرمي بيفزايد
  • پس بگيرد دلش ز انبوهي
    فکند در ميان دو کوهي
  • سرفرازي که گرد موکب او
    همه در چشم توتياست مرا
  • نامداري که خاک درگه او
    همه در دست کيمياست مرا
  • بازم قضا فکند چو صرصر
    ناکام در مسالک مسبب
  • تا روز در دعاي ملاقات
    برداشته دو دست به يارب
  • در صبح دولتي به صبوحي
    مي خور فداک عندي اصوب
  • تا مرا دشمنست گشت فلک
    کوششم در زمانه بيهوده ست
  • اي بزرگي که در همه احوال
    ناصر تو خداي بيچونست
  • خلق تو جسم عنبر ساراست
    لفظ تو رشک در مکنونست
  • در رنجي که منفعت نکند
    بر تن خويشتن گشادن چيست
  • از رنج دل اندکي بگفتم
    باقي همه در دلم نهانست
  • در زمانه ديده رادي نديد
    هيچگه همچون ملک مسعود راد
  • راي نوراني تو خورشيدوار
    در جهان عدل ملک افروز باد
  • گاه بادش گرفته بر گردن
    گاه گردش کشيده در آغوش
  • گر نبودم برسم معذورم
    در جمال تو بسته بودم هوش
  • در حبس بدين چنين زمستان
    ترسم که فزون شود جنونم
  • بگداخت ز گريه ديدگانم
    در سر باشد فسرده خونم
  • در دولت طاهري زدم چنگ
    زو روشنيي گرفت کارم
  • در دولت او به دولت تو
    از بخت همي اميدوارم
  • در آفتاب دولت او دايم
    مانند چرخ عالي مقدارم
  • کعبه دولت است فتح آثار
    تا بود در مقام ابراهيم
  • در سرآوردش آخر اي عجبي
    پويه اشهب و تگ ادهم
  • بوستان با دوستان خوشتر کنون
    ايخوشا در بوستان با دوستان
  • آن که مهريست در ميانه صدر
    وآنکه بحريست زير پيراهن
  • راد مردان نيک محضر را
    روي در برقع حياست کنون
  • در عقاقير خانه توبه
    نوشداروي صدق خواست کنون
  • اختران سپيد در خنده
    چه نمايي اگر ظلام نه اي
  • از پس يزدان جهان آفرين
    در همه احوال اميد مني
  • در کف همچو ابر بوالقاسم
    تو همي ابر تندبار شوي
  • از براي فروغ خاطر شاه
    معدن در شاهوار شوي
  • فرزند مرا چون برادران
    در هر هنري تربيت کني
  • از ديبا کرده اند سرپوشي
    پر در لگني ميانه سيمابي
  • مهترا از بزرگي آن کردي
    که در آفاق داستان کردي
  • تو چه گويي چنين روا باشد
    در مسلماني و خردمندي
  • در وفا داشتنش جان بدهم
    تا مرا بي وفا نپندارد
  • انديشه مکن به کارها در بسيار
    کانديشه بسيار بپيچاند کار
  • توصيفات مسعود سعد سلمان

  • تازان درآمد از در ميدانش
    چون ماه آسمان يکرانش
  • احول اکحلي و متفقند
    خلق در حسن احول اکحل
  • هزاران گونه مشکل بيش بينم
    در آن زلفين مفتول مسلسل
  • سلطان ملک ارسلان مسعود
    در ملک به کام نيکخواه است
  • بهمن روز اي صنم دلستان
    بنشين با عاشق در بوستان
  • عاشقي در پرده عشاق گوي
    راههاي طبع خواه دلپذير
  • اي شگفتي نبيد خواره همي
    صد هنر در نبيد برشمرد
  • خرمي در جهان خرم بين
    شادماني کن و بناز بخند
  • ديوان فيض کاشاني

  • عشق تو آزادي در بندگي
    بنده تو گردن آزاد ما
  • در عالم عشق سير کرديم
    ديديم يکان يکان نشانها
  • سالها در جوار او بوديم
    سايه دوست بود منزل ما
  • در محيط فراق افتاديم
    نيست پيدا کجاست ساحل ما
  • چونکه خواهد فکند در پايش
    سر ما دستمزد قاتل ما
  • بوي جان ميوزد در اين وادي
    ساربانا بدار محمل ما
  • اي جمله تقصير در بندگيها
    رو آب شو از شرمندگيها
  • اي آنکه داري در سر غم عشق
    ارزانيت باد آشفتگيها
  • اي (فيض) برخيز خاکي بسر ريز
    در ماتم آن آسودگيها
  • اگر هست خيري در آشفتگيهاست
    که آشفته تر باد آشفتگيها
  • امروز بپاداش شهيدان محبت
    زآن روي برافکنده نقابست در اينجا
  • در آئينه جام ديدم بهشت
    خبر زاهد خشگ شبخيز را
  • دل واپسي ديگر نداريم
    در دهر کسي نماند ما را
  • هر پسريراست عسر در پي
    هر عسريرا ز پي کرمها
  • در پرده حسن تست پنهان
    دل ميبرد از بر آشکارا
  • هر جلوه تو کند ثنائي
    در پرده جناب کبريا را
  • از در عجز و مسکنت آرم
    بندگيها و اشگباريها
  • در وصل تو ميزند احباب
    افتتح يا مفتح الابواب
  • در پس پرده تا بکي حسرت
    ارحم نظرة بلا جلباب
  • در وصل تو ميزنند احباب
    تاب هجران نماندشان بشتاب
  • نزدم در رضاي حق نفسي
    برضاي خدا مرا درياب
  • بگدائي بدين در آمده ام
    نظري کن شها مرا درياب
  • (فيض) آندم بدوست پيوندي
    که نباشي تو در ميانه حجاب
  • شد در فراقت نامهربانا
    از دست کارم درياب درياب
  • گفتم ثنايش کردم دعايش
    در حفظ دارش از چشم يارب
  • آمد بمنزل بنشست در دل
    گفتي که جاني آمد بقالب
  • قصه عشق گفتنم هوس است
    در اسرار سفتنم هوس است
  • سوختي در شمع رويت جان من
    چاره پروانه کردي عاقبت
  • در دهان خلق افکندي مرا
    (فيض) را افسانه کردي عاقبت
  • رغبت دل نيست در مرغوب
    جلوه تست هر چه مرغوبست
  • بنده سرفکنده در تست
    هر چه با (فيض) ميکني خوبست
  • ما را نتوان خريد ارزان
    در صدف بلا بهائيست
  • ما معتکفيم در خرابات
    ما را چه مجال پارسائيست
  • چند بهر ياد پريشان شوم
    خاک در او شدنم آرزوست
  • بر در لب قفل خموشي زدم
    سوي خموشان شدنم آرزوست
  • عشق آمد و اختيار نگذاشت
    در کشور دل قرار نگذاشت
  • کيفيت چشم پر خمارت
    در هيچ سري خمار نگذاشت
  • تا جلوه کند درو جمالت
    اشگم در دل غبار نگذاشت
  • پيشوا و امام قافله ام
    همه خلق در قفاي منست
  • آفرينش اگر کلان ور خرد
    همه در سايه لواي منست
  • خوش در آغوش آورم روزي
    قامت آنکه آرزوي من است
  • بيماري عشق تندرستي است
    پستي در عشق سر فرازيست
  • در پرده حسن دلربا کيست
    اين رشته بدست شاهدان نيست
  • بيماري چشم گلرخان را
    در پرده دلبري سبب چيست
  • در هر نگهي هزار فتنه
    اين معجزه کدام عيسي است
  • اي شاهد شاهدان عالم
    معشوق بجز تو در جهان کيست
  • اي (فيض) خراب عشق ميباش
    آبادي ما در اين خرابيست