نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
خسرو و شيرين نظامي
ببين اي هفت ساله قره العين
مقام خويشتن
در
قاب قوسين
چنين گفت آن سخن پرداز شبخيز
کزان آمد خلل
در
کار پرويز
که از شبها شبي روشن چو مهتاب
جمال مصطفي را ديد
در
خواب
بيا تا
در
جواهر خانه و گنج
ببينيم آنچه از خاطر برد رنج
کليدي
در
ميان ديد از زر ناب
چو شمعي روشن از بس رونق و تاب
درو
در
بسته صندوقي ز مرمر
بر آن صندوق سنگين قفلي از زر
به فرمان شه آن
در
بر گشادند
درون قفل را بيرون نهادند
ز راز انجم و گردون خبر داشت
در
احکام فلک نيکو نظر داشت
ز هفت اختر چنين آورد بيرون
که
در
چندين قران از دور گردون
کسي را پادشاهي خويش باشد
که حکم شرع او
در
پيش باشد
به عينه گفت کاين شکل جهان تاب
سواري بود کان شب ديد
در
خواب
چنان
در
کالب جوشيد جانش
که بيرون ريخت مغز از استخوانش
بپرسيد از بريدان جهانگرد
که
در
گيتي که ديدست اينچنين مرد
نماند جز بدان پيغمبر پاک
کزو
در
کعبه عنبر بوي شد خاک
چو شيرين ديد شه را جوش
در
مغز
پريشان پيکرش زان پيکر نغز
در
اين پيکر که پيش از ما نهفتند
سخن داني که بيهوده نگفتند
برو نام نکو خواهي بماند
همان
در
نسل او شاهي بماند
در
آن دوران که دولت رام او بود
ز مشرق تا به مغرب نام او بود
رسول ما به حجت هاي قاهر
نبوت
در
جهان مي کرد ظاهر
اگر هر زاهدي کاندر جهانست
به دوزخ
در
کشد حکمش روانست
و گر هر عاصيي کو هست غمناک
فرستد
در
بهشت از کيستش باک
ز قدرت
در
گذر قدرت قضا راست
تو فرمانراني و فرمان خدا راست
که مي داند که مشتي خاک محبوس
چه
در
سر دارد از نيرنگ و ناموس
اگر بي مرگ بودي پادشائي
بسا دعوي که رفتي
در
خدائي
ز خود بگذر که
در
قانون مقدار
حساب آفرينش هست بسيار
در
آتش مانده اي وين هست ناخوش
مسلمان شو مسلم گرد از آتش
عجم را زان دعا کسري برافتاد
کلاه از تارک کسري
در
افتاد
سريرش را سپهر از زير برداشت
پسر
در
کشتنش شمشير برداشت
پلي بر دجله ز آهن بود بسته
در
آمد سيل و آن پل شد گسسته
تبه شد لشگرش
در
حرب ذيقار
عقابش را کبوتر زد به منقار
در
آن دولت ز معجزهاي مختار
بسي عبرت چنين آمد پديدار
زهي بدري که او
در
خاک خفته است
زمين تا آسمان نورش گرفته است
سحرگه پنج نوبت کوفت
در
خاک
شبانگه چار بالش زد بر افلاک
شبي رخ تافته زين دير فاني
به خلوت
در
سراي ام هاني
قوي پشت و گران نعل و سبک خيز
بديدن تيز بين و
در
شدن تيز
نموده انبيا را قبله خويش
به تفضيل امانت رفته
در
پيش
فلک را قلب
در
عقرب دريده
اسد را دست بر جبهت کشيده
چو يوسف شربتي دردلو خورده
چو يونس وقفه اي
در
حوت کرده
ثريا
در
رکابش مانده مدهوش
به سرهنگي حمايل بسته بر دوش
جريده بر جريده نقش مي خواند
بيابان
در
بيابان رخش مي راند
به هر عضوي تنش رقصي
در
آورد
ز هر موئي دلش چشمي بر آورد
خطاب آمد که اي مقصود درگاه
هر آن حاجت که مقصود است
در
خواه
نه بيني
در
که درياپرور آمد
از افتادن چگونه بر سر آمد
دريغ آن شد که
در
نقش خطرناک
مقابل مي شود رخ با رخ خاک
به وقت زندگي رنجور حاليم
که با گرگان وحشي
در
جواليم
چو موئي برف ريزد پر بريزيم
همه
در
موي دام و دد گريزيم
به چشم خويش ديدم
در
گذرگاه
که زد بر جان موري مرغکي راه
مگر نشنيدي از فراش اين راه
که هر کو چاه کند افتاد
در
چاه
هران سنگي که دريائي و کانيست
در
او دري و ياقوتي نهانيست
نخواهد ماند آخر جاودانه
در
اين نه مطبخ اين يک چارخانه
صفحه قبل
1
...
2555
2556
2557
2558
2559
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن