نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
خسرو و شيرين نظامي
که
در
دولت چنين بسيار باشد
گهي شادي گهي تيمار باشد
در
اين کشور که هست از تيره رائي
شبه کافور و اعمي روشنائي
بزن چون آفتاب آتش درين دير
که بي عيسي نيابي
در
خران خير
همان زاهد که شد
در
دامن غار
به خرسندي مسلم گشت از اغيار
همان کهبد که ناپيداست
در
کوه
به پرواز قناعت رست از انبوه
جهان چون مار افعي پيچ پيچ است
ترا آن به کزو
در
دست هيچ است
و گر
در
چاه يابي پايه خويش
سعادت نامه يوسف بنه پيش
دل عالم توئي
در
خود مبين خرد
بدين همت توان گوي از جهان برد
چو خسرو خفت و کمتر شد جوابش
به شيريت
در
سرايت کرد خوابش
دو يار نازنين
در
خواب رفته
فلک بيدار و از چشم آب رفته
فرود آمد ز روزن ديو چهري
نبوده
در
سرشتش هيچ مهري
به بالين شه آمد تيغ
در
مشت
جگرگاهش دريد و شمع را کشت
ملک
در
خواب خوش پهلو دريده
گشاده چشم و خود را کشته ديده
برآيد ناگه ابري تند و سرمست
بخون ريز رياحين تيغ
در
دست
ز بس خون کز تن شه رفت چون آب
در
آمد نرگس شيرين ز خوشخواب
پريشان شد چو مرغ تاب ديده
که بود آن سهم را
در
خواب ديده
ز شب مي جست نور آفتابي
دريغا چشمش آمد
در
خرابي
چو هفته بگذرد ماه دو هفته
شود
در
باغ من چون گل شکفته
گرفته مهد را
در
تخته زر
بر آموده به مرواريد و گوهر
به آئين ملوک پارسي عهد
بخوابانيد خسرو را
در
آن مهد
چو
در
راه رحيل آمد روارو
چه جمشيد و چه کسري و چه خسرو
گشاده سر کنيزان و غلامان
چو سروي
در
ميان شيرين خرامان
نهاده گوهرآگين حلقه
در
گوش
فکنده حلقه هاي زلف بر دوش
کشيده سرمه ها
در
نرگس مست
عروسانه نگار افکنده بر دست
پرندي زرد چون خورشيد بر سر
حريري سرخ چون ناهيد
در
بر
پس او
در
غلامان و کنيزان
ز نرگس بر سمن سيماب ريزان
پس آورد آنگهي شه را
در
آغوش
لبش بر لب نهاد و دوش بر دوش
چنين واجب کند
در
عشق مردن
به جانان جان چنين بايد سپردن
بسا رعنا زنا کو شير مرد است
بسا ديبا که شيرش
در
نورد است
دو صاحب تاج را هم تخت کردند
در
گنبد بر ايشان سخت کردند
که جز شيرين که
در
خاک درشتست
کسي از بهر کس خود را نکشت است
چو عيسي خر برون برزين تني چند
بمان
در
پاي گاوان خرمني چند
سلامت بايدت کس را ميازار
که بد را
در
عوض تيز است بازار
از آن جنبش که
در
نشونبات است
درختان را و مرغان را حيات است
به ملکي
در
چه بايد ساختن جاي
که غل بر گردنست و بند بر پاي
روند اين همرهان غمناک با تو
نيايد هيچ کس
در
خاک با تو
به مرگ و زندگي
در
خواب و مستي
توئي با خويشتن هر جا که هستي
خلاف آن شد که
در
هر کارگاهي
مخالف ديد خواهي بارگاهي
جوانمردان که
در
دل جنگ بستند
به جان و دل ز جان آهنگ رستند
کجا جمشيد و افريدون و ضحاک
همه
در
خاک رفتند اي خوشا خاک
جگرها بين که
در
خوناب خاک است
ندانم کاين چه درياي هلاک است
اگر
در
خاک شد خاکي ستم نيست
سرانجام وجود الا عدم نيست
نظامي بس کن اين گفتار خاموش
چه گوئي با جهاني پنبه
در
گوش
شکايتهاي عالم چند گوئي
بپوش اين گريه را
در
خنده روئي
چه پيش آرد زمان کان
در
نگردد
چه افرازد زمين کان برنگردد
جنايتهاي اين نه شيشه تنگ
همه
در
شيشه کن بر شيشه زن سنگ
مگر
در
پاي دور گرم کينه
شکسته گردد اين سبز آبگينه
گل و سنگ است اين ويرانه منزل
درو ما را دو دست و پاي
در
گل
همايون پيکري نغز و خردمند
فرستاده به من داراي
در
بند
سران را گوش بر مالش نهاده
مرا
در
همسري بالش نهاده
صفحه قبل
1
...
2554
2555
2556
2557
2558
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن