نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
خسرو و شيرين نظامي
حصاري يافت سيمين قفل بر
در
چو آب زندگاني مهر بر سر
مگر شه خضر بود و شب سياهي
که
در
آب حيات افکند ماهي
به ضرب دوستي بر دست مي زد
دبيرانه يکي
در
شصت مي زد
نگويم بر نشانه تير مي شد
رطب بي استخوان
در
شير مي شد
به رسم آرايشي
در
خوردشان کرد
ز گوهر سرخ و از زر زردشان کرد
بنفشه زلف را چندان دهد تاب
که باشد ياسمن را ديده
در
خواب
جوابش داد پير نغز گفتار
که
در
پيري تو خود بگريزي از يار
سيه موئي جوان را غم زدايد
که
در
چشم سياهان غم نيايد
مه نو تا به بدري نور گيرد
چو
در
بدري رسد نقصان پذيرد
به نزهت بود روزي با دل افروز
سخن
در
داد و دانش مي شد آن روز
بسي کوشيده اي
در
کامراني
بسي ديگر به کام دل براني
چو آن گاوي که ازوي شير خيزد
لگد
در
شير گيرد تا بريزد
حذر کن زانکه ناگه
در
کميني
دعاي بد کند خلوت نشيني
چو دور از حاضران ميرد چراغي
کشندش پيش از آن
در
ديده داغي
کهن دولت چو باشد دير پيوند
رعيت را نباشد هيچ
در
بند
ز مغروري که
در
سر ناز گيرد
مراعات از رعيت باز گيرد
نجات آخرت را چاره گر باش
در
اين منزل ز رفتن با خبر باش
در
اين نه پرده آهنگ آنچنان ساز
که داني پرده پوشيده را راز
نخستم
در
دل آيد کاين فلک چيست
درونش جانور بيرون او کيست
هر آنچ آمد شد اين کوي دارد
در
او روي آوريدن روي دارد
فلک بر آدمي
در
بسته دارد
چو طرفه گو سخن سربسته دارد
دگر ره گفت کاي درياي دربار
چو
در
صافي و چون دريا عجب کار
همه گفتند چون ما
در
زمين آي
نگويد کس چنين رفتم چنين آي
که گر جان را جهان چون کالبد خورد
چرا با ما کند
در
خواب ناورد
چو گردد خواب را فکرت خريدار
در
آن عادت شود جانها پديدار
طبيبي
در
يکي نکته نهفته است
خدا آن نکته را با خلق گفته است
در
اين مشکل فرو ماندند يک چند
که از تن چون رود جان خردمند
از او شخصي فرو افتد گران سنگ
ز بيم جان زند
در
کنگره چنگ
شکنجه گرچه پنجه اش را کند سست
کند سر پنجه را
در
کنگره چست
ربايد گوسفندي گرگ خونخوار
در
آويزد شبان با او به پيکار
چو گرگ افزون بود
در
چاره سازي
شبان را کرد بايد خرقه بازي
در
اين انديشه لختي قصه راندند
ورق ناديده حرفي چند خواندند
که شخصي
در
عرب دعوي کند کيست؟
به نسبت دين او با دين ما چيست؟
به گنبد
در
کنند اين قوم ناورد
برون از گنبد است آواز آن مرد
چو شيرين ديدکان ديرينه استاد
در
گنج سخن بر شاه بگشاد
کليدي کن نه زنجيري
در
اين بند
فرو خوان از کليله نکته اي چند
مخور
در
خانه کس هيچ زنهار
که با تو آن کند کان زاغ با مار
ز نااهلان همان بيني
در
اين بند
که ديد آن ساده مرغ از کپيي چند
چه بايد چشم دل را تخته بردوخت
چو نجاري که لوح از زن
در
آموخت
منم دانسته
در
پرگار عالم
به تصريف و به نحو اسرار عالم
بدين نزديکيت آيينه
در
پيش
فلک چه بود بدان دوري مينديش
تو آن نوري که چرخت طشت شمعست
نمودار دو عالم
در
تو جمعست
چو خسرو تخته حکمت
در
آموخت
به آزادي جهان را تخته بر دوخت
شنيدم من که آن فرزند قتال
در
آن طفلي که بودش قرب نه سال
ز بد فعلي که دارد
در
سر خويش
چو گرگ ايمن نشد بر مادر خويش
به چشمي بيند اين ديو آن پري را
که خر
در
پيشه ها پالانگري را
قباي زر چو
در
پيرايش افتد
ازو هم زر بود کارايش افتد
به نوشانوش مي
در
کاس مي داشت
ز دورا دور شه را پاس مي داشت
در
آن تلخي چنان برداشت با او
که جز شيرين کسي نگذاشت با و
تو
در
دستي اگر دولت شد از دست
چو تو هستي همه دولت مرا هست
صفحه قبل
1
...
2553
2554
2555
2556
2557
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن