نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
خسرو و شيرين نظامي
قلم
در
حرف کش بي آبيم را
شفيع آرم بتو بي خوابيم را
کنم
در
خانه يک چشم جايت
به ديگر چشم بوسم خاک پايت
در
اين تب گرچه بر نارم فغاني
گرم پرسي ندارد هم زياني
تو گر سازي وگرنه من برانم
که سوزم
در
غمت تا مي توانم
مرا گر نيست ديدار تو روزي
تو باقي باش
در
عالم فروزي
اگر من جان دهم
در
مهرباني
ترا بايد که باشد زندگاني
در
آن پرده که شيرين ساختي ساز
هم آهنگيش کردي شه به آواز
پس آنگه گفت کين آواز دلسوز
چه آواز است رازش
در
من آموز
حکايت بر گرفته شاه و شاپور
جهان ديدند يکسر نور
در
نور
چو عياران سرمست از سر مهر
به پاي شه
در
افتاد آن پري چهر
در
آن خدمت که يارش ساز مي کرد
مکافاتش يکي ده باز مي کرد
از آن آتش که بر خاطر گذر کرد
ترش روئي به شيرين
در
اثر کرد
نهان
در
گوش خسرو گفت شاپور
که گر مه شد گرفته هست معذور
چو شه دانست کان تخم برومند
بدو سر
در
نيارد جز به پيوند
ولي بايد که مي
در
جام ريزد
که از دست اين زمان آن برنخيزد
فرو مانده ز بازيهاي دلکش
در
آب و آتش اندر آب و آتش
چو آمد
در
کف خسرو دل دوست
برون آمد ز شادي چون گل از پوست
به مژگان ديده را
در
ماه مي دوخت
مگر بر مجمر مه عود مي سوخت
که از گيسوش بستي بر ميان بند
که از لعلش نهادي
در
دهان قند
گهي سودي عقيقش را به انگشت
گه آوردي زنخ چون سيب
در
مشت
دلش
در
بند آن پاکيزه دلبند
به شاهد بازي آن شب گشت خرسند
نشاط هر دو
در
شهوت پرستي
به شير مست ماند از شير مستي
صدف مي داشت درج خويش را پاس
که تا بر
در
نيفتد نوک الماس
ملک فرمود تا هم
در
شب آن ماه
به برج خويشتن روشن کند راه
سپاهي چون کواکب
در
رکابش
که از پري خدا داند حسابش
نشيند تا به صد تمکينش آرند
چو مه
در
محمل زرينش آرند
چو رفت آن نقد سيمين باز
در
سنگ
ز نقد سيم شد دست جهان تنگ
شهنشه کوچ کرد از منزل خويش
گرفته راه دارالملک
در
پيش
درآمد مرد را بخشنده دارد
زمين تا
در
نيارد بر نيارد
همه پر زر و ديباهاي چيني
کز آنسان
در
جهان اکنون نه بيني
چو طاوسان زرين ده عماري
به هر طاوس
در
کبکي بهاري
به گيسو
در
نهاده لولو زر
زده بر لولو زر لولو تر
يکايک
در
نشاط و ناز رفتند
به استقبال شيرين باز رفتند
چو آمد مهد شيرين
در
مداين
غني شد دامن خاک از خزائن
به هر گامي که شد چون نوبهاري
شهنشه ريخت
در
پايش نثاري
فرود آمد به دولت گاه جمشيد
چو
در
برج حمل تابنده خورشيد
ز دريا
در
برآورد مرد غواص
به کم مدت شود بر تاجها خاص
چو شيرين گشت شيرين تر ز جلاب
صلا
در
داد خسرو را که درياب
که جام باده
در
باقي کن امشب
مرا هم باده هم ساقي کن امشب
چو شيرين
در
شبستان آگهي يافت
که مستي شاه را از خود تهي يافت
کمان ابروان را زه برافکند
بدان دل کاهوي فربه
در
افکند
در
آورد از سر مستي به دو دست
فتاد آن جام و شيشه هر دو بشکست
چو سروي گر بود
در
دامنش نوش
چو ماهي گر بود ماهي قصب پوش
عقيق ميم شکلش سنگ
در
مشت
که تا بر حرف او کس ننهد انگشت
نسيمش
در
بها هم سنگ جان بود
ترازو داري زلفش بدان بود
ز خالش چشم بد
در
خواب رفته
چو ديده نقش او از تاب رفته
چو ديوانه ز مه نو برآشفت
در
آن مستي و آن آشفتگي خفت
دو مشگين طوق
در
حلقش فتاده
دو سيمين نار بر سيبش نهاده
بنفشه با شقايق
در
مناجات
شکر مي گفت في التاخير آفات
به خوزستان
در
آمد خواجه سرمست
طبرزد مي ربود و قند ميخست
صفحه قبل
1
...
2552
2553
2554
2555
2556
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن